-
شنبه آینده از نظر من!
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 13:41
دوستان عزیز سپیدار! همه سگ های هار دنیا ، با جسارتی لبریز از تکبر و نفرت، جمع شدن تا سرزمین عزیز ما رو پاره پاره کنن... از نظر من... این ۲۲ بهمن، مجال غرش شیر هست از بیشه ایران... بیایید حلقوم خود را در اختیار این فریاد قرار بدیم... باید سگ های هار رو پراکنده کنیم! روز شنبه بیکار نمونید... حق یارتان
-
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد!
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 15:25
... لعن الله امه قتلتکم... فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی، قربانی شدن کامل ترین نمادهای ایمان و آزادگی، برای رسوایی تمامی تاریکی و رذالت، بر همه دل های دوستدار روشنی و شرافت، تسلیت باد! (کلیک کنید )
-
ترجمه کنید... در راه خدا!!
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 01:27
سلام... حال و احوال؟ برخی دوستان توصیه کردن که از مطالب سپیدار انگلیسی اونهایی که بامزه تر و خوندنی تر هستند، ترجمه بشن و بذاریم رو سپیدار فارسی. خب... فکر خوبیه... پس دست بکار بشین و از ذوق خوش خودتون بقیه را هم بهره مند کنید. ترجمه تون رو بفرستین تا به نام خودتون بذارم رو صفحه سپیدار، بقیه هم بخونن (نگران نباشید......
-
انگلیسی ها رو بیرونشون کردیم!
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 00:04
به پاس احساسات پاک طرفداران پارسی سره، مطالب انگلیسی سپیدار رو فرستادیم تو یه وبلاگ جداگونه به آدرس www.sepidaar2.blogfa.com . امیدوارم سپیدار و نسخه انگلیسی اش همیشه ارزش صرف وقت شما رو داشته باشن. یاحق!
-
هر دمی کز تشنگی لب بر زلال آب آرید...
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 00:32
در روایات معتبر شیعی آمده است که پس از عاشورا، سکینه، دختر نونهال حسین (ع)، آن لحظه که پیکر مجروح و پاره پاره پدر را شناخت، از سوزش دل، چنان ناله ای برکشید که بیهوش بر جای ماند... چون به خود آمد، روی به سوی جماعت، شعری با مضمون زیر را به نقل از پدر نوحه کرد: رهروانم! هر دمی کز تشنگی لب بر زلال آب آرید از لبان تشنه من...
-
بوی محرم اش می یاد...
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 00:32
بوی محرم... بوی محرمش می یاد... خیمه و پرچمش می یاد فرشته از تو آسمون .... برای ماتمش می یاد رقیه دخترش می یاد... صدای مادرش می یاد تشنگی با لبش می یاد... حسین با زینبش می یاد شاهزاده جوون می یاد عباس پهلوون می یاد یه طفل زیبایی می یاد... صدای لالایی می یاد... صدای لالایی می یاد... مسافرای کربلا... دارن می رن به...
-
بدون شرح!
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 23:51
نامه وارده! متن نامه: ریاست محترم دانشکده خبر جناب آقای دکتر جعفری پس از سلام، اینجانب دکتر بدری یوسف زاده از جنابعالی خواهش دارم که از آقای امین نظری دانشجوی آن دانشکده که کیف پول اینجانب را با مقدار زیادی پول نقد، چک پول و کارت های شناسایی که چند میلیون می شد پیدا کرده و به اینجانب رساندند، بدینوسیله قدردانی و تشکر...
-
باز طوفانی شده دریای دل... باز طوفانی شده دریای دل...
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 00:26
باز طوفانی شده دریای دل.... موج خون بر ساحل غم می زند باز جام دیده ها لبریز شد.... باز زخم سینه ها سر باز کرد در میان ناله و اندوه و اشک.... حنجرم فریادها آغاز کرد... (ناشناس) ایام سوگواری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین تسلیت باد! (کلیک کنید)
-
به جای سلام... به همدیگه بدو بیر اه بگیم: اینجا تهران است!!
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 09:31
صبح بود... تهران بود... هوا شفاف بود... همه چی خوب بود... ترافیک بود... ماشین ها حکومت می کردن... راننده ها گیج می زدن... عابرها ترسیده بودن... خیابون ها خیس بودن... خط کشی ها ول معطل بودن... پلیس ها بی خیال بودن... رسیدم لب خط کشی... یه پیرمرد با یه دختر جوون رو خط سفید با نگاهشون التماس می کردن تا جون سالم در ببرن...
-
باورتون می شه!؟
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 01:56
"تماشای چهره مردان خدا… عبادت است!" باورتون می شه!؟؟ حدود نیمه شب ... در اتاق سرگرم کاری بودم … صدایی ساده و گرم همچون نسیم لاله گوشم را تازه کرد… در جستجوی صدا بیرون آمدم… شبکه یک تلویزیون ... و چشمانم بر چهره ای اهورایی نشست و دقایقی… وجودم در تسخیر فضایی سکرآور بود… از جانم رایحه تازگی شنیدم! بی پیرایه ای بگویم ......
-
سپیدار مسوولیت تمامی مطالب این وبلاگ رو برعهده می گیره!!
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 20:32
وبلاگ، تابلوی شخصی یا رسانه ملی!؟ به نظر شما یه وبلاگ اگه چی باشه خوبه!؟ محلی برای اطلاع رسانی؟ جایی برای تبلیغ کالا؟ ابزاری برای خالی کردن عقده ها و بد و بیراه گفتن به بقیه؟ یا... هیچکدوم از اینها!؟ از زمانی که در همین گذشته نه چندان دور، این میوه تلخ و شیرین فن آوری اطلاعات در دنیا و ایران رایج شد، حرف و حدیث ها،...
-
ترانه ای برای زندگی...
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 09:39
این ترانه را تقدیم می کنم به همه فرزندانم ... در خانه و در دانشکده ... و تقدیم می کنم به آنان که مفهوم زندگی را دوست دارند... به همه! زندگی رودی است در جریان و من در حصار "قایقم" پارو زنان رود گه آرام و گه پر جنب و جوش مقصدم دریاست در آن سوی دور عطر دریا در مشام ام موج زن در تلاطم می کشد این جان خیس رود گه هموار و گه...
-
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت...
جمعه 30 دیماه سال 1384 23:59
خداحافظی لحظه دشواری است... این شعر را مهرماه 1382 پس از بدرقه دختر نازنین ام سرودم که تقدیم می کنم به همه دلشدگان ... ای روشنای دل به خدا می سپارمت با صد هزار فال و دعا می سپارمت هرچند لمحه ای نشوی از دلم برون ای مرغ جان به دشت صفا می سپارمت دل همنشین روی خوش همچو ماه توست از خاکدان دل به سما می سپارمت تو عطر جان...
-
درد دل های من و تورج!
جمعه 30 دیماه سال 1384 13:45
درد دل های من و تورج! برای آشنایی با تورج اینجا رو کلیک کنید سلام تورج... دوست نادیده من! یادداشت تو رو تو وبلاگم (سپیدار) دیدم... دلم هوات رو کرد... اومدم اینطرف ها... نوشته هات رو خوندم... به خصوص نوشته ات راجع به خدا و پیشنهاد اعدام اش رو! دلم می خواد چند تا حرف دل ام رو برات بنویسم: اول این که خوشحالم که می نویسی...
-
مژده! مژده! متن کامل گزارش "ملاقات جرج بوش با یکی که شهردار ..."
جمعه 30 دیماه سال 1384 00:35
سلام و صد سلام... ان شاالله که حال و احوال شما خوب خوب هست... ببخشید که متن کامل گزارش "ملاقات جرج بوش با یکی که شهردار تهرونه" یه کم دیر به دستمون رسید! آخه خبرنگار ما اندکی دچار شوک موضعی از ناحیه شجاعت حرفه ای شده بود و حاضر نبود اساسا سراغ تلکس و قلم و کاغذ و این قبیل آلات جرم بره!! تا بالاخره بعد از کلی دلداری و...
-
عید بر عاشقان مبارک باد!
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 13:43
... امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت ام را بر شما تمام گردانیدم و خشنود گشتم که اسلام دین شما باشد … (حضرت دوست … قرآن کریم) این هم نغمه زیبای یا علی مدد! کلیک کنید انتصاب امیر عدالت، بر مقام امامت، به دست خاتم رسالت، به فرمان صاحب شریعت، بر رهروان ولایت مبارک باد!
-
مناقشه با یکی که اول اسمش صادقه!
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 08:51
"یکی که اول اسمش صادقه" پاسخی رو فرستاده بود برای تکمیل "ملاقات جرج بوش با شهردار تهرون" که البته حدس اش بی ربط بود!! اما... در پاسخ ایشون قطعه شعری رو به عنوان راهنمایی فرستادم که عدالت حکم می کنه بقیه هم بدونن تا بهتر حدس بزنن که تتمه مطلب چی بوده. پس این حدس "صادق" و این هم پاسخ سپیدار... ... بقیه حرفای جرج بوش این...
-
جوانی... داستانی بود....
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 01:06
"برادر حسین" بعد از چند روز که ستاره سهیل شده بود... اومد و شعر دیگه ای از زنده یاد سهیلی رو برامون سوغات کرد... که تقدیم می کنیم... اگه یه کم غمناکه ببخشید... عوضش نغز و پرمعناست: جوانی ، داستانی بود پریشان داستان بی سرانجامی غم آگین غصه تلخی که از یادش هراسانم به غفلت رفت از دستم، وزین غفلت پشیمانم *** جوانی چون...
-
ملاقات جرج بوش با یکی که شهردار تهرونه...!
شنبه 24 دیماه سال 1384 02:55
یه خبری که شاید هم به دست ما نرسیده.... ... بنابر این گزارش... جرج دابلیو بوش، رییس جمهور بی نزاکت آمریکا، در این ملاقات افزود: قول می دیم از عراق بریم... افغانستان رو بدیم به حامدکرزای یا طالبان یا هرکی شما بگین (ماکه خراب رفیقیم!!)، اسراییل رو با دست خودمون کفن کنیم بذاریم تو قبر یا بندازیم تو دریا یا هر گورستون...
-
تاملاتی درباره عراق (کلمه سوم)
شنبه 24 دیماه سال 1384 00:22
کلمه سوم: صحنه عراق؛ سیاست و دیانت، نهاد دین و نهاد سیاست گفتیم که گروه هدایتگر و تاثیرگذار بر شکل گیری وقایع در عراق، یعنی شیعیان، میانه روهای سنی، کردها و بویژه آیت الله سیستانی به عنوان نماد و پیشرو روحانیت شیعه و حوزه نجف، روشی را انتخاب کردند که در مجموع کارساز افتاد و از درون یک کشور اشغالشده، و در حضور نظامیان...
-
عاشقان عیدتان مبارک باد!
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 13:03
عید قربان بر شما مبارک باد از سعدی شیراز جایزه بگیرید! باور بفرمایید همین صبح عیدی بود که وقتی چاق سلامتی ای با سعدی شیراز داشتم، این عیدی رو مخصوص عیدقربان تقدیم خوانندگان "سپیدار" کردند و تازه فرمودند که جایزه هم می دهند! حالا بخونید تا باورتون بشه! هر که به خویشتن رود... ره نبرد به سوی او بینش ما نیاورد طاقت حسن...
-
دام جنون... دام جنون... دام جنون
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 19:21
مسافر زمان، فرهاد عزیز، به مناسبت عید سعید قربان یک ساغر لبریز از خنکای حقیقت رو برای کام تشنه همراهان سپیدار فرستاده که تقدیم می کنیم: ((هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم)) یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانهای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچههای قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و...
-
اگر تو نبودی... اگر تو نبودی...
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 16:10
این نوشته رو از وبلاگ حامد برداشتم... شما هم بخونید: اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی،اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها. اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم،هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو!
-
تاملاتی درباره عراق (کلمه دوم)
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 02:20
کلمه دوم: بازی برنده بازنده، بازنده بازنده یا برنده برنده؟ دنیای امروز هم مثل دنیای دیروز، صحنه کسب منافع ملی است... در جهان دیروز نیز قدرت های درگیر تلاش داشتند تا در منازعات فرامرزی، حداکثر منافع را عاید جبهه خود سازند و طبیعی است که از این زاویه بهترین وضعیت یک پیروزی و غلبه کامل در جبهه خودی و یک شکست مطلق در...
-
تاملاتی درباره عراق...(کلمه اول)
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 02:14
سلام… من هنوز نشنیدم ولی مثل این که می شه گفت قیافه گرفتن هم اومد و نیومد داره… ما اومدیم یه قیافه ای بگیریم… نفهمیدیم چطوری شد که یه دفعه قول دادیم حرف های سیاسی بزنیم… اون هم درباره عراق. مثل این که حواسمون نبود که اینقدر رادیو تلویزیون، روزنامه ها، سایت ها و علی الخصوص پروفسور کاندولیزا رایس! درباره عراق حرف حسابی...
-
شاید هم حرف های سیاسی غیربودار!!
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 18:50
ما که از هر دری با شما از دل سخنی گفتیم... چرا بعضی حرف های سیاسی خودمونی نزنیم!؟ بالاخره بلانسبت ما هم آدمیزادیم و کلی برا خودمون حرف سیاسی بلدیم. پس هرچه بادا باد! بذار گاهی هم پامون رو بذاریم تو کفش سیاست جهانی!! حالا به نظر شما درباره چی حرف بزنیم؟ فکر کنم از همه بی خطرتر موضوع عراقه! نه؟ پس بازهم به سپیدار سر...
-
ماجرای من و خانوم رییسیان!
شنبه 17 دیماه سال 1384 00:39
سلام... ببخشید که یکی دو روزه به شما سر نزدم! عوض اش امروز می خوام یه ماجرای نسبتا قدیمی که برا خودم هیچوقت کهنه نمی شه رو براتون تعریف کنم... ماجرای من و خانوم رییسیان! اما اگه طالب دونستن اش هستین... باید یه مقدمه کوچولو رو بخونید... تا به قول امروزی ها اهمیت راهبردی این ماجرا براتون جا بیفته!! این مقدمه مربوط می شه...
-
نغمه ای برای شنیدن...
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 22:54
این هم یک نغمه خوش برای این که حال و هواتون عوض بشه
-
چیزهایی مثل شوخی... چیزهایی مثل شوخی... چیزهایی مثل شوخی!
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 10:33
برخی دوستان انتظار داشتند که "سپیدار" صفحه ای برای "طنز" نیز داشته باشد! (لابد فکر می کردند که اینجا را دیگر کم می آوریم!!). بدور از لطف ندیدم که از یک نمونه قدیمی شروع کنیم. یادم هست سال 1378 بود که دوست عزیز و رییس وقت ما آقای دکتر وردی نژاد، سفری را به وین آمدند که آن زمان محل ماموریت من بود. به عنوان تحفه ای وطنی!...
-
زندگی زیباست... زندگی زیباست... زندگی زیباست
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 23:58
بازهم برادر حسین شعر دلنوازی از مرحوم سهیلی فرستاده اند که بازهم از همراهی ایشان با سپیدار سپاسگزاریم: « زندگی » زیباست، کو چشمی که « زیبائی » ببیند ؟ کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی ببیند ؟ صبح ها « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد شب « گل الماس » را بر سقف مینائی ببیند ریخت ساقی باده های گونه گون در جام هستی...