سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

جوانی... داستانی بود....

 

 "برادر حسین" بعد از چند روز که ستاره سهیل شده بود... اومد و شعر دیگه ای از  زنده یاد سهیلی رو برامون سوغات کرد... که تقدیم می کنیم... اگه یه کم غمناکه ببخشید... عوضش نغز و پرمعناست:

 

جوانی ، داستانی بود
پریشان داستان بی سرانجامی

غم آگین غصه تلخی که از یادش هراسانم
به غفلت رفت از دستم، وزین غفلت پشیمانم

***  

جوانی چون  کبوتر بود و بودم من یکی طفل کبوتر باز
سرودی داشت آن مرغک ـــ
که از بانگ سرودش مست بودم، شادمان بودم
به شوق نغمه مستانه او نغمه خوان بودم

نوائی داشت
حالی داشت
گه بی گاه با طفل دلم قال و مقالی داشت

***

جوانی چو کبوتر بود و من بودم یکی طفلی کبوتر باز
که او را هر زمان با شوق ، آب و دانه می میدادم

پرو بال لطیفش را چو بلبل شانه  می کردم
و او را روی چشم و سینه خود لانه می دادم

***

ولی افسوس
هزار افسوس
یکی روز آن کبوتر از کفم پر زد
ز پیشم همچنان تیر شهابی تند، بالا رفت

***

به سو ی آسمانها رفت
فغان کردم ـــ
نگاهم را چنان صیاد ـــ دنبالش روان کردم
ولی او کم کمک چون نقطه شد و ز دیده پنهان شد

به خود گفتم که :آن مرغک به سوی لانه می آید
امید رفته روزی عاقبت در خانه می آید

ولی افسوس
هزار افسوس!
به عمری در رهش آویختم فانوس جشم را
نیامد در برم مرغ سپید من
نشد گرم از سرودش خانه عشق و امید من
کنون دور از کبوتر ، لانه خالی، آسمان خالیست
بسوی آسمان چون بنگرم تا کهکشان خالیست

***

منم آن طفل دیروزین ـــ
که اینک در غم هم نغمه ای با چشم تو مانده
درون آشیان ز آن همنوای گرم، خود یک مشت « پر » مانده
« پر او چیست دانی؟ هاله ی موی سپید من

فضای آشیان خالیست
چه هست آن آشیان؟ ـــ
ویران دلم ، ویرانه ی عشق و امید من

***

هزار افسوس!
هزار اندوه!
جوانی رفت، شادی رفت ، روح و زندگانی رفت
غم آمد، ماتم آمد دشمن عشق و امید آمد
پدر بگذشت، مادر رفت، شور عشق از سر رفت
سپاه پیری آمد ، هاله ی موی سپید آمد

***

کنون من مانده ام تنها
ز شهر دل گریزان، رهنورد هربیابانم
سراپا حیرتم، درمانده ام، همرنگ اندوهم
چنان گمکرده فرزندی
به صحرای غریبی، بی کسی ، هم صحبت کوهم

***

صدا سر میدهم در کوه:
کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها؟!
جواب آید به صد اندوه:
کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها...؟!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دیوونه خودتی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 http://divoonekhodeti.blogsky.com

من و فراموش نکنی
دوست دارم دیوونه
دوست دارم دیوونه
دوست دارم دیوونه

از همه همراهان سپیدار خواهش می کنم یه سری به این دیوونه بزنن... خیلی دوست داشتنیه... هرچند مشکوک مشکوک می زنه خدا وکیلی!!!

سید امید عرب یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:16 http://www.omidarab.blogfa.com

منم آن کوه بیچاره...گوشم کر شد از این ناله...بگو! به دنبال چه میگردی؟
جوانی،شادمانی،کامرانیها همه خوابند و افسانه...به دنبال چه میگردی؟
پدر جانم دلم پر گشته از سودای افسانه...بگو! به دنبال چه میگردی؟این منم من،همان کوه بیچاره
بیا چرخی بزن در وبلاگ ما بنگر
مقالاتی بیابی جوانه،شادمانه کامرانه!

ای امید همه فارس ها و اعراب... سلام... تو رو خدا هر کاری می کنی شعر نگو... باشه!؟؟ ضمنا من می میرم برا اون گیردادن هات. دوست ات دارم... بای

سپید....ار دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:03 http://sepidar42.blogfa.com/

قشنگ بود به وبلاگ دیوونه هم سرزدم حذفش کرده بود !!!
احتمالا متواری شده و تا کنون به خانه برنگشته هر کس اطلاعی از گمشده مذکور (همون دیوونه که کامنت گذاشته ) دارد به روزنامه های کثیر الانتشار مراجعه !! و جایزه دریافت کند !!!
طفلک عاشق هم بوده !!
(گل ) (گل )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد