سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

پایان!

مدیرعامل محترم ایرنا

جناب آقای خادم

باسلام و احترام، با توجه به جمیع مسائل و جوانب مختلف شرایط موجود، و پیرو قرار و توافق حضوری، به این وسیله درخواست بازنشستگی و یا بازخریدی خود از خدمت در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی را تقدیم می دارم.

امیدوارم این اقدام موجب گشایشی برای دانشکده خبر و دانشجویان، اساتید و همکاران آن هم باشد. دست من در دانشکده در تمام دوران مسوولیتم خالی بود اما یقین دارم که شما دست مسوول بعدی را پر خواهید کرد و این برایم خوشحال کننده است.

دانشکده خبر که با بی تدبیری مدیران قبلی ایرنا، در آستانه تعطیلی قطعی قرار داشت، با تلاش و همت دانشجویان، اساتید و کارکنان دلسوزش پابرجا ماند حال آنکه بسیاری از دانشکده های دیگری که متعلق به نهادهایی بس قدرتمند بودند، یکی پس از دیگری تعطیل شدند. مقدمات برگزاری کارشناسی ارشد خبرنگاری فراهم شده است و در مجموع با تلاش هایی که شد و علیرغم همه محدودیت ها و کج سلیقگی هایی که در حق دانشکده روا داشته شد، هم اکنون این دانشکده از دوران سرد زمستانی خود عبور کرده و دوران آفتابی آن آغاز شده است. امیدوارم برای همه کسانی که در چنین دورانی ثمره زحمات گذشته را بر می دارند، مبارک و گوارا باشد.

دانشکده خبر، اکنون یکی از مشهورترین و محترم ترین نهادهای آموزش عالی کشور است و ارزش آن را دارد که رشید و بالنده باشد.

بنده هم که در این دوران از همه امتیازات و حقوق قانونی یک رییس دانشکده محروم بودم، نیاز به استراحت دارم و تقاضا می کنم با مرخصی استحقاقی ام به مدت سه هفته از سه شنبه دوازده اردی بهشت تا دوشنبه یکم خرداد ماه موافقت فرمایید.

از خداوند رحمن برای همه آرزوی آرامش، شادکامی و موفقیت دارم.

نه عمر نوح بماند نه ملک اسکندر             جدال بر سر دنیی دون مکن درویش

محمدحسن جعفری سهامیه

یازدهم اردی بهشت ماه ۱۳۸۵

 

نظرات 30 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:12

برای وزیر محترم ارشاد! ریاست عزیز خبرگزاری جمهوری اسلامی! و دانشکده برقرار خبر! متاسفم!

من دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:13

اول سلام .. این یعنی داشتن یه رییس فقط و فقط برای خودمون .. نتیجشو می گید بهمون ؟

فرشاد دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 http://www.mahdipour.parsiblog.com

آقای دکتر! سلام... این چندمین باری است که در دو سه ماه اخیر، آمدن به وبلاگ شما و دیدن خبرهایش، آدم را شگفت‌زده می‌کند؛ نامه به وزیر، برخی ناگفته‌ها، حاشیه‌ نام‌های ناشناس! و حالا هم استعفا. هر چند از قبل این استعفا را می شد حدس زد، ولی فکر می کردم بالاخره شما و آن دوستان، به یاد رفاقت‌های قدیمی و برای بچه‌های دانشکده، به تفاهم و توفق خواهید رسید. نمی‌خواهم توطئه‌آمیز قضاوت کرده باشم، ولی این‌که همه چیز به یک‌باره در هم می‌ریزد، سخت سوال برانگیز است. نمی دانم می شود گفت: دست‌هایی درکار است تا دانشکده را به مسیری مبهم ببرد... نمی‌دانم... آرزویم که چنین نباشد...
هر آمدنی را رفتنی است و هر پایانی را ‌آغازی!
امیدوارم همواره مسرور، سالم و سربلند باشید... یا علی.

لطیف دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:27

سلام. نه جای تعجب دارد و نه جای سئوال. انتظار می رفت که چنین روزی را شاهد باشیم. در واقع با تلاشی که برای برقراری و جلوگیری از تعطیلی دانشکده انجام شد، امید می رفت که آینده درخشانی را در تنها دانشکده تخصصی خبر کشور شاهد بود، اما همیشه در این راه باید ناملایمات و دست اندازهای بوده و خواهد بود.... جای حرف و سخن زیاد است که نگفتن از گفتن آن بهتر. ما هم آرزومند موفقیت دانشکده خبر بامدیران و مسئولان آینده آن هستیم. اما آقای دکتر جعفری شما نیز خوب می دانید که دانشجویان دانشکده از قدردان تمام کسانی بوده و هستند که برای موفقیت دانشکده تلاش کرده و می کنند. ما نیز به عنوان عضو کوچکی از این دانشکده و دانشجوی شما، آرزومند موفقیت و سربلندیتان را در تمام مراحل زندگی دارم. امیدوارم هر جا که هستید بتوانید بعد از این استراحت کوتاه مدت، با آرامش بهتری به آموزش دانشجویان خود در این دانشکده و دانشگاه های دیگر بپردازید.

مسعود دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 http://vesaleyar.blogfa.com

سلام آخه چرا ؟حتما یه نفر سنگ اندازی کرده ؟ چرا این وضعیت ادارات ما درست نمی شه ؟ تا کی باید نیرو های فعال از بین برن ...واقعا نمی دونم چی بگم !غافلگیر شدم خیلی ناراحتم.

سید امید عرب دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:20 http://www.omidarab.blogfa.com

سلام
چی بگم والله؟ دکتر جان لااقل ما را هم لینک کنید!

روی چشم... آقا امید

سید امید عرب دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:24 http://www.omidarab.blogfa.com

هر که ما را یاد بود....ایزد مر او را یاد باد
این هم شعری بود که آقای خاتمی از قول یک شاعر که نامش خاطرم نیست خواند و رفت...این هم گفتم که کپی رایت رو رعایت کرده باشم!

ا دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:30

اقای دکتر فکر نکردید با رفتنتون چه به سر تکمیل ظرفیتها میاد . فراموش نکنید که به ما قول دادید
مگر ما چه گناهی کردیم

امیر حسین شمشادی دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:52

ما ز یاران چشم یاری داشتیم...

محمد دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 17:10

شایعه شده است دکتر جعفری به دلیل قبولی ابوطالب در کارشناسی ارشد استعفا کرده است. درست است؟ تکذیب یا تایید می کنید؟

سلام... اولا که من اولین بار هست این صحبت رو می شنوم... ثانیا ما که هنوز کارشناسی ارشد برگزار نکردیم... نکنه شوخی می کنید!؟

طنزنویس دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 17:45 http://zabghar.blogfa.com

گرچه مجنونم و صحرای جنون جای منست!
لیک دیوانه تر از من دل شیدای منست!!
سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای منست
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله ی بادیه پیمای منست
(فرخی یزدی)

احتمال می رود منظور شاعر از «صحرای جنون»، دانشکده باشد؟.

بعید نیست طنز نویس طناز خواستنی!

جواد صبوحی دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 17:56 http://www.parantez.blogsky.com

آقای دکتر این خبر را امروز در مشهد شنیدم. باور کردنش برایم دشوار بود. گمان می کردم باغبان سپیدار عین سپیدار سبز و دوست داشتنی اش قرار است همچنان سایه مهربانش را از عابران خسته اش دریغ نکند. نمی دانم !
اینجا و در کنارآستان قدسی امام هشتم از خدای دوست داشتنی اش می خواهم جای آسمان صفا و یکدلی آدمها راهیچگاه ابر سیاه کدورتها تنگ نکند. به امید بودن با شما

سلام جواد... ممنون ات هستم و اگه لیاقت باشه در کنار تو و امثال تو... خوش به حالت که اونجایی... همه مون رو دعا کن.

اقاقیا دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:04

سلام....آقای دکتر
نمی دانم چرا این کار ها را می کنند...قدر زر زر گر شناسد
رفقای شما قدر شما را ندانستند....ولی دانشجو های شما قدر شما را می دانند.....و خیلی افسرده شدن و غمگین...تا به کی در این آب و خاک شاهد از بین بردن امیر کبیر ها باشیم
آقای دکتر اینقدر حرف در سینه داریم که داره از فشار منهدمم
میکنه....مگه با زور می شود دانشکده رااداره کرد .... باید با چه زبونی گفت که به خدا جوونهای ما بد نیستند اینها دارند راه بیراه میروند.....تا به کی .....!!!!
ما دلمان می خواست حداقل یه جواب از آقای وزیر بشنوییم
آیا خواسته های شما که همون خواسته های ما هم هست
در این دولت مردمی نباید جواب داده میشد....البته آنها جواب را به روش خود دادن که این آخر نا مردی بود...
سر افراز باشید

افشین دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:26

قرارمان تا پایان ترم بود... نیمه راه رها کردی...
باغبان...
گلهاتو به تبر به دستها سپردی...
این رسمش نبود...

ایمان دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:00 http://vagooye.blogfa.com

ای سفر کرده که صد قا فله دل همره اوست .....هرکجا هست خدایا به سلا مت دارش

[ بدون نام ] دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:17

باشه استاد،‌شما هم برو....ولی دل ما که براتون تنگ میشه!
:(

محمد دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:34 http://www.lendehcity.blogfa.com

از فردایم می ترسم ...از سکوتی که دست خودم نیست ...واز فریادی که بر سرم کشیده خواهد شد...می دانم قفسبان خودی است وکبوتر پر کشید از بام خانه مان ...می دانم صداقت به من پشت خواهد کرد وقتی زمزمه کنم که:دروغ همزاد من است وریا تنها یادگار دوران کودکی ام ...اما چه کنم که در این راه واکسینه شدم...می دانم وقتی پدرم را به تبعید گاه عزلت ، به جرم ننگین غیر خودی ودر دادگاه پر شوم جهالت می برند هیچ فریاد رسی نیست تا اشکهای کودکان آوارهء دارلتعلیم (د.خ)را بزداید ...می دانم زبانم الکن وفریادم نارسا ...دستم کوتاه ونگاهم خسته ...بغضم ترکیده وگلویم خشکیده...ذهنم وامانده وقلبم تپیده ...کلامم بریده و نفسم رمیده...اما می نگارم تا کوته فکران بخوانند که:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می بری وزحمت ما می داری

ودیگر هیچ......................جبران می کنم.........
سلام وبمان.

مرجان حاجی رحیمی دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 21:41 http://2bareh.com

آقای دکتر واقعا ناراحت شدم... آخه چرا؟ ولی در متنی که نوشتید نباید می نوشتید مدیران قبلی ایرنا باید می نوشتید مدیر قبلی ایرنا!

یکی که اول اسمش صادقه دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 21:48

سلام آقای دکتر جعفری!
خیلی خبر تلخیه
امیدوارم اینجوری نشه
اگه الان از دانشکده برید و یه آدم نالایق جاتون بیاد فردای قیامت ازتون نمی گذریم
اگه با وجود شما دانشکده به سر و سامانی می رسه و با رفتنتون بلا تکلیف میشه فردای قیامت یقتون رو می گیریم
برای این مملکت متاسفم که در اثر فشارهای بیرونی باید شما رو مجبور به استعفا ببینیم
اگه هم کم آوردید و می ترسید و مصلحت اندیشی می کنید و حق دانشجوها و دانشکده رو نادیده می گیرید برای شما هم متاسفم
آقای دکتر تو رو خدا نرید

سلام صادق عزیزم...
خداوند خودش شاهد است که این روستایی در طول عمرش، نه از کسی ترسیده نه از خودش نگران بوده است... بگذریم ... مرغ از قفس پرید... دیگران فکر می کردند که بر شاخ بهشت است...
بهشت آنجاست که آزاری نباشد....
سرشار باشی از خوبی ها عزیزم

نگار سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:08 http://www.looliyan.com

این روزها که می‌گذرد....

دخترک سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:54

سلام داشتیم آخه هر چی باشه, صلاح مملکت خویش خسروان دانند شما میدونید اما ما که ...........................
در هر صورت شاد مثل همیشه و اگر نیم نگاهی هم به سپیداریها داشته باشید بد نیست ممنووونم.

اردیبهشت سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:40 http://www.ordibehesht64.blogfa.com

هنوز هم باورم نمی شود
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط ونغمه وترانه مرد
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر ان نوای گرم عاشقانه مرد

ع.ب. چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:38

بسیار بیشتر از اونچه که فکر کنید ناراحتم کردید .متاسفم که این طوریه اما خوشحالم که امروز هم لبخندتون رو دیدم گرچه
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است

امیدوارم سرشار از آرامش بمانید.

ناز لی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:49

سلام
زبان کوته و قلم قاصر ....که بغض های در گلو شکسته دا نش آموزانتان فضای سرد و غمگین دانشکده را حزن انگیزتر کرده است. دیگر واقعا پای رفتن به طبقه چهارم و دیدن اتاق خالیتان را ندارم. که بعد از شما به جز مشاور لایق و فهمیده
خانم نعیمی هیچ بها نه ای برای پیمودن این مسیر ندارم.
نمی پرسم چرا رفتید.!......می پرسم چرا قدرتان را ندانستند
استاد گرامی ....معملم عزیزم .....روز علم و دانش بر شما مبارک باد!
کاش می بودید تا به پاس همه خوبی هایتان شاخه گلی تقدیمتان می کردم به شما می گفتم که بهترین معلم زندگی من بوده اید.امیدوارم همیشه سربلند و پیرور باشید و فراموش نکنید که همیشه یاد بزرگتان در خاطر کوچک ما هست و دوستتان داریم!

دانش آموز همیشگی شما

آ‌ذر پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:38

مرغی نهاده روی ز باغی خرمنی
ناگاه دید دانه لعلی به روزنی
پنداشت چنه ایست - به چالاکیش روبود
آری نداشت جز هوس چینه چیدنی
چون دید هیچ نیست فکندش به خاک و رفت
زینسانش آزمود - چه نیک آزمودنی
خواندش گهر به پیش که من لعل روشنم
روزی به این شکاف فتادم ز گردنی
ما را فکنده حادثه ورنه - هیچگاه
گوهر چو سنگ ریزه نیفتد به روزنی
خندید مرغ و گفت که با این فروغ و رنگ
بفروشمت اگر بخرد کس به ارزنی


مجید ارغنده پور جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:49

با سلام و عرض احترام
دانشکده خبر روزگار برزگی را پشت سر گذاشت و نام‌ های عزیزی در آن جاودانه شد.
نام دکتر جعفری چنان بر دیواره های این دانشکده می درخشد که گذر از آن، با بی توجهی میسر نیست .
خانواده دانشکده خبر برادر ارجمند و دوستی عزیز در کنار خود داشته که نام، افکار، عقاید و رفتارش ماندگار خواهد ماند.
آقای جعفری
در مدت حضورم در دانشکده خبر زحمات جنابعالی و همکاران ارجمندتان، علی الخصوص سرکار خانم رفعتی، را به خوبی درک کردم .
محیطی صمیمی،‌ محترم و فرهنگی چنان طراحی شد که مرزهای بی هویتی که ساختارهای جامعه فرهنگی را تحدید می کند یارای نفوذ و حضور در آن را نیافت.
اخلاق والا، رفاقت و صمیمیت، همراهی و حضور در جمع دانشجویان و کمک فکری به آنها ـ که معمولا به دلیل مشغله مدیران فراموش می شود ـ حفظ مرزهای استادی و دوستی و برادری با شاگردانتان، - خصوصیتی که انبیاء الهی به عنوان معلمان بزرگ بشری با همین خصوصیات، هدایت بشر را انجام دادند و امروز بعضی رفتارها سعی در تقلید دروغین آن دارند - را به خوبی اعمال داشتید.
آقای جعفری
دانشکده خبر مدیریت خوب شما در عرصه ارتباطات را فراموش نخواهد کرد، امروز در بهترین دانشگاه های کشور، بعضی امکانات که این دانشکده کوچک از آن بهرمند شده است، دیده نمی شود و یقین می دانم برای آینده برنامه های دیگری داشتید که شرایط همراه نبوده است.
وجود سایت خبری و امکانات خبر رسانی اینترنتی دانشکده، فراهم سازی شرایط دوره های کارشناسی ارشد، تغییر و بازسازی فضای عمومی و بهسازی محیط ، مناسب با شرایط محیط آموزشی، سیاست گذاری برای بهرمندی از اساتید صاحب تجربه و فرهیخته و ....
باید امیدوار بود حرکت های صورت گرفته تداوم یابد و در صورت خروج جنابعالی، مدیران بعدی نیز بر این راه متعهد باشند.
در پایان به رسم شاگردی از زحمات و تلاشهای شما که حاصل تجربه بالا و توان علمی جنابعالی بوده است تشکر می کنم و امیدوارم دانشکده خبر، مراکز دانشگاهی و فضای مطبوعاتی و رسانه ای کشور افتخار همراهی با دکتر محمد حسن جعفری را داشته باشند.

دوست عزیز و برادر ارجمندم آقا مجید
تنها می توانم خدا را بابت این همه لطف و عنایتش شاکر باشم و از شما بابت همه محبت هایتان سپاسگزار... سرفراز و برقرار باشید

ابراهیمی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:55

سلام استاد عزیز! هرچند من نزدیک دو سال است که از دانشکده رفته ام اما از شنیدن این خبر متاسف شدم. اول خانم رفعتی و بعد هم شما!‌ امیدوارم هرجا که می روید سالم و موفق باشید. محبتهای شما را فراموش نمی کنیم!

شاگرد شما پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:17

بودیم و کسی پاس نمی داشت که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

آگاه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 22:11

دکتر جون سلام
قبل از اینکه از رفتن و یا نرفتنت اظهار تاسف کنم دوست دارم حرف دلم را بزنم .
تمام دوستان اقای خادم فکر می کردند وی توانایی سکانداری سازمان بزرگ خبری کشور را دارد ولی ایشان در عمل با عملکرد ضعیف خود نشان داد که توان این کار را نداردو هر روز که می گذرد دوستان و همکاران به ناتوانی ایشان بیشتر پی می برند.
ایشان متاسفانه به گونه ای عمل کرد که بیشتر دوستان را رنجانده و اطراف خود را از نیروهای دلسوخته و خاک خورده سازمان خالی کرده است .
هیچ کدام از نیروهای دلسوز سازمان حاضر به همکاری و مشارکت در برنامه های ایشان نیستند زیرا می دانند که ایشان برنامه ای ندارد .
برخی از دوستان معتقدند که انتصابات ایشان در راستای حفظ خود در سازمان است که خدا نکند درست باشد .
به هر حال برادر شما می دانید که ازموده را آزمودن خطاست . همه همکاران اخلاق تند و یک دندگی و جوش آوردن خادم را در دوران مدیریت خبر بیاد دارند و به همین دلیل هم از انتصاب ایشان در دولت مهرورزی با این اخلاق تعجب کردند.
ولی فراموش نکنیم که شما هم در بزرگ کردن ایشان و اجازه تدریس در دانشکده خبر مقصر هستید و باید تاوان این گناه را به این شکل پرداخت نمایید.
ما ز یاران چشم دوستی داشتیم .........

کویر چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 19:53

سلام ای هم جنس٬
می خواستم چیزایی که تو دلم هست بهت بگم ٬ اما این چیزا فقط مال خودمو و بس.
فقط یک چیز می مونه که مال من نیست و باید بزارم و برم ٬ اون دنیاست و تمام تعلقات اون. حتی خونواده و بچه ها!!!!
جای دیگه وقتی دیدمت میدونم دیگه نگران این چیزا نیستی٬ مطمئنم !!!!!
بامید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد