دیروز در خم یک کوچه
بهار را دیدم
لبریز از شوق تازگی
به رهگذران سلام می کرد
و با پرنیان باد
شانه درختان کوچه را
تکان می داد
بهار را دیدم
مهربان و گرم
لرز سرمای زمستان را
از هر شاخساره به در می کرد
و جرات شکفتن می پراکند
دیروز بهار را پشت پنجره دیدم
بر کالبد گلدان یخ زده
روح گل می دمید
و بهار را دیدم
باغچه را در آغوش می کشید
و گونه سرد چشمه را
با بوسه گرم می کرد
و بهار را با جامه سبز دیدم
نوروز را به همه زمینیان
تهنیت می گفت
و رایحه عشق را با دستانی گشاده
بر چهره زمانه می پاشید
...
سلام. دیروز زمستان را دیدم که دلنگران به این سو و آن سو می نگریست! چون می دانست نسیم تازه ای که می وزد، بار دیگر نوید روزهایی سرسبزی را می دهد که مردم ایران همیشه منتظر آن هستند. اون نیز به دنبال فراهم کردن بار سفری است که همه چیز خود را ، خاطره های خوب، نیک، تلخ ، دلهره انگیز ، غمناک و ... را با خود ببرد. خاطره هایی که دانشجویان دانشکده خبر هیچ وقت آن را فراموش نخواهند کرد!
سلام دکتر جون.. به قهوه خونه بلاگفا خوش اومدی.. اینبار به رسم دیرین قهوه چی ها یه استکان چای دیشلمه قند پهلو برات آوردم تا نوش جان کنی و مشتری دائم قهوه خونه ما بشی..
بوی بهار این روزها به شمام میرسه.. دلتون بهاری باشه.. شاد باشی و همیشه سلامت...
بهران شما هم خجسته باد
سلام استاد درمورد اخراج اقای قا ضی زاده من یه مطلب تو وبلاگم نوشتم .سپاسگذار می شوم چنانچه سر بزنید ومنو بیشتر در این مورد راهنمایی بکنید
سلام. ممنون از راهنماییهاتون. من ۲۶ سالمه. و این کتاب خوندن من تازه نیست از ۱۰ سالی هست که تقریبا بطور مستمر غرق کتابهام. همه جور کتابی هم می خونم از رمان ادبیات روانشناسی تا فلسفه.برام هم سنگین نیست. ولی راهمو پیدا نکردم. شما راست می گید خودمم به این رسیدم که باید راهمو خودم و تو خودم پیدا کنم.
سلام آقای دکتر.ضمن تبریک سال نو خواستم تا بازار انتقاد گرمه از فرصت استفاده کنم.اینجانب یکی از دانشجوهای خوشبختی هستم که افتخار داشتم پروژه با شما بگیرم.
ولی تا حالا بعد از ۶ ماه فقط موفق شدم موضومو به شما بگم.آقای دکتر تورو خدا لابلای این جلسات متوالی یه وقتی هم برای ما بذارین.آخه این ترم مثلا قرار فارغ التحصیل بشم.
دیگه این پله های طبقه چهارم به صدا دراومدن از بس من اومدم و آقای شرفپور گفت شما جلسه هستین... البته خدا پدر این تکنولوژی بیامرزه که راهی برای ارتباط گذاشته...ممنون
سلام.زمستانهمباتمام خوب و بدیشکمکم رفتنی است و جلچله ها آمدن خانوم بهار رانوید می دهند.
همیشه سبزوبهاری باشید
استاد شما هم که مثل مایید؟ چقدر زود به استقبال بهار رفتین مثل ما که پیشاپیش کلاسها رو تعطیل کردیم:)) به هر حال سال نوی شما هم مبارک باشه...
ولی افسوس،
افسوس که پنجره هامان بسته ماند،
و آن همه شکوه و زیبایی، در دیدن خفقان اتاق هامان رنگ باخت،
و بدان لحظه که ما را هیچ دستاویزی نبود،
سفالین خانه ی پژمرده گلهارا پناه خویشتن کردیم،
تا که اندر تنگ این دنیای بی پایان بمانیم
با ذهنی پر از امراض گوناگون که می گوید بهاری هست،
شکوفه، گل، سبزه زاری هست!
نمی داند که این ها جملگی کابوس تلخ آدمی مرده به تاریکی های نحس خویشتن باشد!
کنون خیز و کنار پنجره استا،
ببین عریانی سپیداران که می گوید بهاران رفت،
وای افسوس،
بهاران ز روزن های مسدود قفس هامان ز این جا رفت!
کدامین نو بهاران را تو می گویی؟
کدامین عشق را گویی؟ کدامین تهنیت ها را؟
چه می گویی؟ چه می گویی؟
عیدتان مبارک
سلام آقای دکتر
سال خوب و زیبایی را برای شما و خانواده محترم آرزو می کنم.
یا دوست
سلام بر شما استاد
هر صبح نوبهار
وقتی گروه چلچله ها مست و بیقرار
شیرین و خوش ترانه دل ساز می کنند
یاد تو می کنم
یاد تو می کنم
که در آن صبح نو بهار
سر در برم نهادی و شیرین گریستی
...
صبح بهار و زمزمه جویبارهاست
عطر نسیم و چهچهه نوبهارهاست
اما تو نیستی
اما تو نیستی.
نوبهار و روزگارتان خوش
سلام عاطفه خانوم
دخمر چقدر این شعر لطیف، با احساس و زیبا بود... همیشه زمان، دل و ذهن ات سرشار از نشاط و شادابی بهاری باشه... راستی این شعر مال کی بود؟ بنویس لطفا... بای
سال جدید با اتفاقات جدید به زودی فرا می رسه ...
سال نو مبارک
سلام
از اهواز تماس می گیرم.بدنبال اطلاعاتی در مورد درس مهندسی خبر و مطالب ارائه شده در دوره خبرنگاری می باشم. لطفا مرا یاری کنید.
سلام... چشم... یه فکری می کنم و از طریق سپیدار با خبرتون می کنم... موفق باشید.
سلام استاد وقتی تحمل بالایتان در انتتقادات خانم حا جی رحیمی وجودی دیدم به خودم جرات دادم در دل هایم را پس از ۴سال حضور در دانشکده بیان کنم .هرچند اخراج اقای قا ضی زاده بهانه ای برای این کار بود.می خواستم نظر شما را در مورد مطلب خودم بدونم هرچند جنبه انتقادی از خودم داشته باشه.به هرحال سال نو را تبریک میگم.امیدوارم سال خوبی داشته با شید
سلام ایمان
یادداشت تو رو دیدم... البته این مطلب رو من قبلا هم خونده بودم... اما صرفنظر از درستی یا نادرستی نظر تو، نمی توانم این مطلب رو در سپیدار درج کنم یا لینک بزنم. اگر بقیه موارد رو درج کردم و لینک زدم نه به خاطر این بود که همه ایرادهایی که بچه ها گرفته بودند به دانشکده و مدیریتش وارد بود یا من جوابی براشون نداشتم... بلکه فقط به این دلیل بود که اون مطالب در انتقاد از خود من و مدیریت دانشکده بود... همین. اما مطلب تو در انتقاد از کس دیگری است... کسی که همیشه نسبت به اون احساس مثبتی داشته ام اما از کج خلقی های غیرقابل توجیه اون با دانشجوها هم همیشه تحت فشار بوده ام و نگران. همه بچه ها حق دارن اون چیزی رو که نظرشون هست مطرح کنن هرچند خیلی حرفایی که نسبت به من زده شده کاملا نادرست و دور از انصاف هست... اما فکر می کنم قاضی زاده پیش خودش می دونه که مشکل چی هست و من درباره اون چه رویکردی داشته و دارم... به هرحال برای همه آرزوی موفقیت و آرامش دارم.
در گذر از پیچ و تاب زمانه...
سر بزنید...