سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

همه برای سلامتی ایمان دعا کنیم!

 

مطلع شدم که فرزند عزیزم ایمان ابراهیم بای سلامی از یک تومور مغزی رنج می برد و به تجویز پزشکان انجام عمل جراحی ضروری است. این خبر من را هم متاسف و  غصه دار کرد اما به ایمان نوشتم به لطف خدای مهربان و با آرامش و استقامتی که در او سراغ داریم، از این امتحان نیز سالم و سرفراز بیرون خواهد آمد.

همه ما از هم اکنون، دست پزشکانی که قرار است ایمان را معالجه کنند، می بوسیم و در نماز خود دعا می کنیم که سلامتی و شادابی را به ایمان بازگرداند. آمین

نظرات 13 + ارسال نظر
نهال یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 23:01 http://6mordad.blogfa.com

من نگران نیستم .. ایمان حالاحالاها هست .. عمرا رفتنی نیست ... همیشه مطمئن بودم مغزش ایراد داره دکترها تازه فهمیدن ... امیدوارم بهش برنخوره ... چون فقط یک شوخی دوستانه اس ... برایش آرزوی زیبایی و سلامت میکنم ... روزگار خوبی نیست ... بااین حال همچنان خودم را نگه داشته ام ... به من هم سری بزنید ...

ایمان یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 23:34 http://vagooye.blogfa.com

استاد خیلی ممنونم واقعا منو شرمنده کردید

کیارش دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 00:20 http://kiarashfathalian.blogfa.com


‏سلام دکتر خواندم مکتوباتتان را منقلبمان کرد هراس انداخت بر جان ملولمان ، کم دلهوره داشتیم از آن میر کوتاه ، ‏افزودید بر آن ، نمیدانیم این چه حکایت ست که دامن گیر رعیت ست داستانیست برای خودش هر روز مشکلاتش ،گاه وبا بار ی ایدز ( آن بیماری که تنها راه انتقالش اعتیاد به مواد مخدرست ) گاه سینه پهلوی مرغی‌ ، و اگر خداوند عنایتی‌ کند و بلا بر سرش نازل نفرمایند ، خودمان زحمت جلوگیری از ازدیاد جمعیت را میگیریم با سقوط دادن طیاره ، حالیا در تفکریم که فعل درست بر اینجمله سقوط دادن ست یا سقوط کردن که هرچه بیشتر فکر می‌کنیم کمتر میفهمیم یا اصلا نمیفهمیم . اما خاطره ای را برایتان بازگو کنم از دوستی‌ ! بعد از اتمام اپوک خاتم السلطنه اول ‏همان دولت مدار نگون بخت رضی‌ الله عنه ، برخی‌ از دوستان یا همان اصلاحات چی‌ ها در کشور های کفر مشغول به ادامه تحصیل شدند، این عجب بین که این فعل معقول دسته جمعی‌ شد ، در بین این پرشمار دوستان بودند افرادی که فکر میکردند هیچ گاه بازگشتی‌ به موطن نیست و هر آنچه دل می‌خواست کتابت میکردند و اینتر ویو میفرمودند با
‏سی‌ آن آن و بی‌ بی‌ سی‌ ملعون. باز در بین این دسته خاص دوستی‌ بود که بعد از مدتی‌ دلش هوس کرد خاکشیر و ‏ذغال اخته و باقالی‌ پخه و لبو و نان سنگک و ابگوشت و هزاران چیز دیگر که ما را طا قت بازگو نیست . که نزدیک ‏است از برای آب انار محمد و لواشک هایش سر به بیابان گذاریم بقاعده مجانین . باری از برای این ماکولات و خوردنیها تصمیم به بازگشت گرفت ، طبیعی‌ ست که هراسی‌ باشد از برای مهرورزی در ویتینگ روم فو ر مرگ ( مهر ‏آباد مسبوق ) ، لذا این نگون بخت شروع به استعلام حالات خود از دارالخلافه کرد ، اخرین جوابی‌ که به ایشان دادند این بود " دوست عزیز شما به خودی خود مشکل ندارید اما اگر در هواپیمای شما از 4 نفر خبر نگار بیشتر باشد و یا‏ اینکه در بین لیست مسافران نام شخصی‌ با شد با عنوان ابراهیم بغیر از ابراهیم خلیل الله و یا نبوی غیر از ‏بهزادشان نشستن آن هواپیما با کرم الکاتبین ست حا ل خود دانی‌ " این دوست بعد از شونود این پاسخ تنها به دلش این را گفت که " کارد خوردی بر جای لبو و خاکشیر " . البته تصدیق میفر ما یید که این طنز است و واقعیت‏ این ست که این اتفاق ممکن ست برای هر جاندای بروز کند حال چه در ایران با خط هوای " ایران دور از جان ایر " و یا در ژر ما نی‌ با لفوفتهانزا . اما چند ی پیش کامنتی‌ را خدمت یکی‌ از شاگردان خوبتان با نام ضعیفه رضوان‏ نیان تحت عنوان اخرین کلیپ تبلیغاتی‌ شرکت ایران ایرتحریق کردم که در ذیل می اید
: لیدیز اند جنتلمن پی‌ اتنشن پلیز ، ال گاردنز دور اف شهادت ار اوپن ، دونت ورید " . ‏ترجمه مسافران عزیز توجه فرمایید در باغ شهادت بازست . نگران نباشد ، ایران ایر مرگ خوب را برای شما ارزو میکند ، همکنون ما از فرودگاه مهرا آبا د بلند شدیم واحتمالا در بزرگراه همت حد فاصل پل شیخ بهایی‌ تا گاندی سقوط خواهیم کرد .

‏باقی‌ بقایتان استادو زیاده عرضی‌ نیست

ارش دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:25 http://kiarashfathalian.blogfa.com

‏سلام میخواهم طبق معمول طنز بنویسم اما ...

دختر شب دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:06 http://nightsgirl.blogfa.com

سلام...خسته نباشید..من هم واسشون دعا میکنم..برای سلامتی روح و جسمشون....

مرجان دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:06 http://2bareh.com

اول .... خدا ایشالا همه مریض ها رو شفا بده...

MASOUD دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:21 http://WWW.VESALEYAR.BLOGFA.COM

SALAM OMIDAVARAM HAMEYE MARZIAN SHAFA PIDA KONAN.

حمید دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:02 http://www.aina.blogfa.com

شوکه شدم ....
من خبر نداشتم...
من مطمئنم ایمان با آن قلب صاف وساده اش به‌قول‌شما از این امتحان نیز سالم و سرفراز بیرون خواهد آمد.
آمین

ناهید دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:04

با تمام وجود برای سلامتی ایمان دعا می کنم اگر چه هرگز ایشان را ندیدم ولی مطمئن هستم که به زودی بهبودی کامل را بدست می آورد.

مینا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:15 http://telegrafkhane.persianblog.com

سلام استاد ابتدای امر شفاف سازی میکنیم که قصدمان از نوشتن این کامنت در عمارتبلاگ شما بر اوردن عمل شنیع پاچه ...(اصلا نمیتوانیم این عبارت را بگوییم) نیست با آنکه امروز و همیشه ساکت ترین دانشجوی شما بودیم اما دلمان همچون قلب یک گنجشک می طپید به شنیدن درس امروزتان که درسی بود بس به جا هر چند بر کاغذ نوشته نشد آنقدر دوستتان داریم که این دلبلاگ را به یاران دور از وطن(کیارش)نیز توصیه نمودیم و همچنان خواهیم داشت حتی به ترکه انار هم میهمانمان کنید چیزی از این علاقه کم نمی شود ..قرار بود به دلبلاگ عشقولانه من سر بزنید هم چنان منتظرم...و همچنین برای اقای بای سلامی گرچه مرا نمی شناسند آرزوی سلامتی دارم...و یاد آور میشوم من اهل ترجمه ام و کاری با سیاست های خبرنگاران شما ندارم..

سلام و آرزوی شادکامی
تلخ ترین لحظات برای یک پدر، یک معلم و یک دوست دوستدار، بر زبان آوردن حرف های تلخ با فرزندان و دوستان است... از نگاه از سر معرفت شما سپاسگزارم... اما دعا کنید که هیچگاه نیازی به درد دل های تلخ نباشد... باور کنید امروز روز خوبی برای من نبود... و خدا می داند که جز شادی و نشاط و بالندگی دانشجویانم در این دانشکده چیزی ندارم. امیدوارم بچه های کلاس از حرف های بعضا تلخی که بر زبان آوردم... حرفهای دل من رو شنیده باشند... و حاصل اش شیرینی موفقیت و سرفرازی دانشکده، دانشجویان و اساتیدش باشد... سپاسگزارم از عمق دل.

مینا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:20 http://telegrafkhane.persianblog.com

نمیدونم چرا کامنت قبلی من تایید نشد به هر حال دوباره میگم که واسه آقای بای سلامی هر چند من رو نمیشناسن آرزوی سلامتی دارم..و اینکه دوباره افتخار بدید استاد به دلبلاگ این حقیر..و اینکه شاید واسه این قسمت تایید نشد ولی من بازم میگم تو اون جلسه اول آنچنان تاثیری رو من گذاشتید که وبلاگتون رو به همه من جمله یکی از یاران دور از وطن که لینکش دادین (کیارش)توصیه کردم ...در ضمن باور کنید یا نه درس امروزتون ۴ سال درس بود با اینکه روی کاغذ نیو مد و هرچند ما بچه های مترجمی هیچ نقشی توش نداشتیم استاد ۱۰۰۰ پله پایین تر از شما البته توی آموزشگاه زبان تدریس میکنم تقریبا از سال اول دانشگاه و درس امروزتون رو خوب فهمیدم چون بازم ۱۰۰۰ پله پایین تر از شما تجربه اش کرده بودم...حالا بیاید سر بزنید دیگه استاد ...خودتون تو اولین کامنت فرمودیدی بازم میاد پس چی شد؟

افسانه سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 http://www.afsanei.blogfa.com

سلام
من هم برای ایمان آرزوی سلامتی دارم ...

اقاقیا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:16

سلام سپیدار عزیز....
از شنیدن بیمار ایمان ناراحت شدم....من مطمئن هستم و امیدوار به لطف ایزد یکتا...آرزوی سلامتی و بهروزی برای ایمان و تمامی بیماران دارم.
ایمان جان شجاع باش و مقاوم زیرا این هم مرحله ای از امتحان الهی است پیروز و موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد