این شعر رو "حسین" عزیز برای سپیدار فرستاده که حیف ام اومد
تقدیم چشمان زیبای شما نکنم (با سپاس از برادر حسین):
می برد شط زمان ما را
مهلت دیدار بیش از پنج روزی نیست
دل منه بر شوکت دنیا
این عروس دلربا غیر از عجوزی نیست
این طلایی را که تو معبود میخوانی
جز بلای خانه سوزی نیست
روز و شب شط زمان جاریست
آنچه میماند از این شط خروشان نیک کرداریست
خاطری را شاد باید کرد
جای سیم و زر دلی باید بدست آورد
آزمندی ها زبیماری است
زر پرستی آتش اندوزی است
رستگاری در سبکباری است...
(زنده یاد مهدی سهیلی)
شعری دیگر از زنده یاد سهیلی تقدیم به استاد دکتر عزیز
« زندگی » زیباست، کو چشمی که « زیبائی » به بیند ؟
کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی به بیند ؟
صبحا « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد
شب « گل الماس » را بر سقف مینائی به بیند
ریخت ساقی باه های گونه گون در جام هستی
غافل آنکو « سکر » را در باده پیمائی به بیند
شکوه ها از بخت دارد « بی خدا » در « بیکسی ها »
شادمان آنکو « خدا » را وقت « تنهائی » به بیند
« زشت بینان » را بگو در « دیده » خود عیب جویند
« زندگی » زیباست کو چشمی که « زیبائی » به بیند ؟
سلام برادر جسین عزیز و گرامی!
با سپاس قلبی از ارسال این شعر زیبا، آن را برای مطالعه همه مهمانان خانه سپیدار، بر سردر خانه نصب می کنم. سرفراز و برقرار باشید.
و اثر حمید مصدق تقدیم به استاد
در پیش چشم دنیا
دوران عمر ما
یک قطره دربرابر اقیانوس
در چشمهای آنهمه خورشید کهکشان
عمر جهانیان
کم سوتراز حقارت یک فانوس
افسوس !