سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

بازهم از سپیدار... بازهم از سپیدار....

برای مادرم... که هنوز داغ مرگش بر دل تازه است...

و برای پدر که سپیدار خانه ما بود...

 

یادم آید از آن زمانه دور

 آن زمانی که رنج بود و شکوه نبود

آن زمانی که خار بیشه و باغ           

پای بی طاقت مرا  می سود

آن زمان ها که دل چو آینه بود

کینه ها، قلب من نمی  آلود

آن زمان ها که مادرم  گاهی 

شیطنت های من نمی بخشود           

بغض می کردم  و  غمین بودم

تا غبار از  رخش نمی پالود  

آن زمان ها که دشت دهکدمان

تا افق سبز  بود  و  وهم آلود

آن زمان ها که اهل آبادی

چشم  شان چشمه کرامت بود

 

او سپیدار خانه ما بود

آری آنجا ورای خانه ما 

تک سپیدار سر به آسمان می سود                  

در نگاه خیال کودکی ام 

رازها داشت آن درخت کبود

قامتش استوار همچو پدر 

بی تکلف بسان مادر بود

هر نسیمی که پرسه زد در دشت 

با سپیدار یک ترانه سرود

کام هر  رهگذار عاشق را

نغمه هایش ز باده خوشتر بود

 

برگ های سپید و روشن او برگ های سپید و روشن او... پرتلالو به سان اختر بود

پرتلالو مثال اختر بود

بارها دیدمش که غمزه کنان 

با نسیم سحر به بستر بود!              

باشکوه و بلند  و   وارسته 

دلش اما لطیف چون پر بود

کودک بینوای عاشق را  

ساز او  دل ز کف هماره ربود

یاد باد  آن زمان که مهر پدر 

چون سپیدار سایه سر بود

یاد باد آن زمان که مادر من 

چون "سپیدار  خانه" در بر بود

مادرم نیز نغمه هایی داشت 

جان از آن نغمه ها معطر بود

آن زمان های پاک بی برگشت 

قلب من را غمی نمی فرسود

یاد  بادا  زمان کودکی ام  

 آری آری ز حال خوش تر بود

ای سپیدار باشکوه بلند 

درس هایت مرا چو گوهر بود!

..... یادم آید از آن زمانه دور...

 آن زمانی که رنج بود و شکوه نبود....

         

نظرات 7 + ارسال نظر
شهرام جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:54 http://srm3ven.blogsky.com

فکر نمیکنم مرگ اینقدرا باورش سخت باشه، مهم اون دنیاست که...
در هر صورت بهتون تسلیت میگم و انشالله خدا بهتون صبر بده.

شهرام عزیز سلام!
حدس می زنم مادر مهربون ات هنوز سایه سار سرت هست... قدرش رو بدون... مرگ این یه موجود رو اگه هم باور کنیم... درد جای خالی اش رو هیچوقت نمی تونیم فراموش کنیم.
از تسلیت ات ممنون... من هم هجرت همه مادرها رو به همه بچه هاشون تسلیت می گم. روح همه شون شادمان!

علیرضا جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:59 http://f4000.mihanblog.com

این یک فرصت طلایی از دست ندهید

سلام علیرضا... دعام کن!

مریم جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 14:49 http://www.comfort.persianblog.com

واااای... سلام رییس... خوشحال شدم وبلاگتون رو دیدم... مبارکه... :)

سلام مریم خانم
از محبت ات ممنونم... به امید دیدار مکرر با سپیدار! دعا کنید.

مریم جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 23:22 http://www.comfort.persianblog.com

سلام... راستش این دعا کنیدا یکم مشکوک بود! نکنه اتفاقی افتاده؟ امیدوارم هیچی نباشه و فقط دلتون یه خلوت خواسته باشه... راستی مرسی از کامنتتون... در ضمن اینکه یه نفر که انقدر قشنگ شعر می گه و می نویسه به آدم بگه خوب می نویسی... خیلی عالیه! مرسی بازم :)

سلام مریم خانم عزیز و خوش ذوق
دل نگران نباش، منظور یه چیزی بود تو مایه های دومی که گفتی. فقط حال خوش و گاه گاهی یه نسیمی از اون طرف خط! همین. برقرار باشی... مشتری همیشگی نوشته هات خواهم بود.

سید امید عرب شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 http://omidarab.blogfa.com

آقای دکتر سلا م
سایت شما را بازدید کردم و از شعرهای جالبش لذت بردم.به وب سایت ما هم سر بزنید!

سلام امیدجان... حتما یکی از خوانندگانت خواهم بود. موفق باشی

[ بدون نام ] شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 15:38

سلام.....امیدوارم همیشه سلامت . شاد باشید...
قلم پر توان شما براستی که هر بیننده ای را به وجد می آورد. از خدا وند سبحان آرزوی سلامتی و بهروزی شما عزیز دارم.همیشه بر قرار باشید.

سلام و صد سلام
از نیت و دعای خیرتون کمال سپاسگزاری رو دارم. سرفراز باشید

برادر حسین یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 22:50

خداوند مادر شما و زنده یاد سهیلی را بیامرزد که گفت:

روان مادرم شادان که عمری

مرا در راه ایزد رهبری کرد

بگوشم نغمه ی توحید سرداد

بجای مادری،پیغمبری کرد

آمین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد