اگه دوست دارید با تعدادی از دختر پسرای من تو دانشکده آشنا بشین... این فهرست رو بخونید... البته تو اینها چند تا هم پدر و مادر مهربون پیدا می شن که چشم و چراغ کلاس ما هستن:
درس معنی شناسی نیمسال دوم 1384- 1385
درس مهندسی اطلاع رسانی نیمسال دوم 1384- 1385:
لیلا جودی: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل .... کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
صنم آقابالا: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید.... معشوق همینجاست بیایید بیایید
نسرین نوری: بیدلی در همه احوال خدا با او بود... او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
پیام پورمرادیان: بعدا می گم
مرضیه حاجی پور: نمی دانی چه می دانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است.... چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است
یزدان امیدی: جان نباشد جز خبر در آزمون ... هر که را افزود خبر جانش تهی است
فردین پازوکی: در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم... لطف آنچه تو بنمایی حکم آنچه تو فرمایی
معصومه فدایی: زندگی زیباست ای زیبا پسند... زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت... کز برایش می توان از جان گذشت
مهدی محمدزاده: بنی آدم اعضای یکدیگرند... که در آفرینش ز یک گوهرند
احسانه حاجی اسماعیلی: چای بخور ... غصه نخور
حدیث علمی: در جهان دو عنصر فراوان وجود داره... هیدروژن و حماقت
فاطمه احمدی: تو خورشید من باش تا من برایت... چو صحرای تفتیده گرم باشم
... این مردم ایران!
عصر جمعه حدود ساعت دو و نیم بعداز ظهر آمدم اتوبان صدر و مدرس به سمت جنوب... باید دو تا مجلس ترحیم می رفتم... اتوبان همونطوری خلوت بود که در روز سوم یک تعطیلات چهار روزه باید می بود... مثل این که کسی تو این شهر نمونده باشه... همه رفته ان...
شب رو رفتم خونه باجناق (که اتفاقا برا من خیلی فامیله)... نزدیک اسکندری – آزادی. از چند روز قبل فکر می کردم که باید این شنبه رو تو راهپیمایی22 بهمن شرکت کنم... هرچند سالهایی بود که اشتیاقی برا رفتن به راهپیمایی های سنتی نداشتم اما تو سپیدار هم نوشته بودم که این دفعه شرایط یه کم جورای دیگه است.
وقتی حدود ده و نیم صبح به خیابان آزادی رسیدیم... رود جمعیت از قبل انقلاب و میدان آزادی رو بهم پیوند داده بود ... همراه جمعیت تا نزدیکی میدان آزادی رسیدیم که دیگه فشردگی جمعیت اجازه رفتن نمی داد... موقع برگشتن برا اولین بار حسابی تو ترافیک انسانی گیر کردیم... فکر کردم این مردم از کجا اینطور جوشیدند؟
... شب قبل تو اخبار یه مطلبی رو خوندم به نقل از نیویورک تایمز: دولت جرج بوش امیدوار است که مردم ایران از داخل برعلیه رژیم شورش کنند... عجب! فکر کردم با این حساب 22 بهمن امسال خیلی روز بدی هست برای پرزیدنت بوش ...
... احمدی نژاد سخنرانی می کرد... به چهره ها خیره می شدم... چقدر مثل همین مردم حرف می زد این رییس جمهور خوش صدای انصافا بد تیپ!!
نوزده بهمن ماه، سالروز تولد پسرم "مهدی" بود... ولی خب هم مهدی پیش ما نبود که براش تو خونه جشن تولد بگیریم و هم این روزها، روزهایی نبود که بشه حتی تبریک گفت. پس با دو روز تاخیر تولد مهدی رو تبریک می گم و از خدا می خوام که حامد و حمیده و مهدی و همه جوون ها رو شاداب و بالنده و سرفراز نگه داره... و به همه موفقیت و عافیت هدیه کنه. این دسته گل هم تقدیم به مهدی بابا!
دوستان عزیز سپیدار!
همه سگ های هار دنیا، با جسارتی لبریز از تکبر و نفرت، جمع شدن تا سرزمین عزیز ما رو پاره پاره کنن... از نظر من... این ۲۲ بهمن، مجال غرش شیر هست از بیشه ایران... بیایید حلقوم خود را در اختیار این فریاد قرار بدیم... باید سگ های هار رو پراکنده کنیم! روز شنبه بیکار نمونید... حق یارتان
بوی محرم...
بوی محرمش می یاد... خیمه و پرچمش می یاد
فرشته از تو آسمون .... برای ماتمش می یاد
رقیه دخترش می یاد... صدای مادرش می یاد
تشنگی با لبش می یاد... حسین با زینبش می یاد
شاهزاده جوون می یاد عباس پهلوون می یاد
یه طفل زیبایی می یاد... صدای لالایی می یاد... صدای لالایی می یاد...
مسافرای کربلا... دارن می رن به مهمونی
صدا بزن به قافله ... اگه می خوای جانمونی
بردار چراغ و پرچمو ... اسبابای محرمو
بگیر رو دوش ات علمو... دیوونه کن یه عالمو
توی صف زنجیر زن ها... آقا تماشات می کنه
اگه یه قطره عاشقی ... وصل به دریات می کنه... آقا تماشات می کنه...
وصل به دریات می کنه...
سوگواری سرور آزادگان تسلیت باد! (بشنوید)
باز طوفانی شده دریای دل.... موج خون بر ساحل غم می زند
باز جام دیده ها لبریز شد.... باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک.... حنجرم فریادها آغاز کرد... (ناشناس)
ایام سوگواری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین تسلیت باد! (کلیک کنید)