سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

چیزهایی که داریم، "خوب" ان... اما خوبترها رو از دست ندیم!

مغایرت های زمانه ما!

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر

 

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

 

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم

دارایی های بیشتری داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم اما به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ به زندگی، تنها سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را
  
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام  می رسانیم

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های کوتاه قد، سودهای کلان اما روابط سطحی

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت های خاص (روز مبادا) نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید

عباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که یکی از این روزها“ آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... ”یکی از این روزها“ ممکن است شما اینجا نباشید!

کتابی که با مطالعه آن سرشار از انرژی و شادابی می شوید

سفر روح... نوشته دکتر مایکل نیوتن [ آنچه در این کتاب آمده است، مدیون تلاش کسانی است که در جستجوی کمک به سوی من آمده اند و من آنها را هیپنوتیزم کردم چرا که این روش از نظر من وسیله قابل اعتمادی است برای کشف حقایق عوالم بعد.

شرح سفر روح به عالم دیگر برآمده از خاطرات کسانی است که طی سالها برای هیپنوتیزم درمانی به من مراجعه کرده اند. این خاطرات واقعی، بیانگر آن است که عالم برزخ عالمی واقعی و ملموس است و در آن فضایی سرشار از محبت، شفقت و آرامش حکمفرماست.

شگفتی های عالم برزخ و مراحل آن نشان می دهد که هدف غایی و نهایی خلقت، به کمال رسیدن مخلوقات است، یعنی برخورداری آنها از تمام نعمات و نشئآت الهی و همه مخلوقات می توانند به اندازه کوشش و ظرفیتشان از آن سیراب شوند.

ما موجودات الهی ولی به کمال نرسیده ای هستیم که د ر دو جهان مادی و معنوی وجود داریم. این سرنوشت ماست که بین این دو جهان از طریق فضا و زمان، رفت و برگشت کنیم و ضمن آن بیاموزیم که چگونه بر نفس خود مسلط شده و چطور بر دانش و آگاهی خود بیفزاییم. ما باید به این فرایند با صبوری اعتقاد و اعتماد داشته باشیم. اغلب ما، مادام که در قالب جسم هستیمر، هیچگاه به کنه جوهر وجودی مان پی نخواهیم برد اما خود واقعی ما هرگز نابود نمی شود و همیشه در ارتباط با دو جهان باقی خواهیم ماند.

... مهم ترین فایده آگاهی به این که خانه ای پر مهر و محبت جاودانه در انتظارمان می باشد این است که ذهن ما را پذیرای قبول نیروی معنوی بالاتری می کند. آگاهی بر این نکته که ما به جای دیگری تعلق داریم، اطمینان خاطر و آرامش خاصی را به ما ارزانی می دارد و این آرامش تنها به صورت فراغت از تضاد و پراکندگی نیست بلکه سبب ایجاد وحدتی بین ما و یک شعور جهانی می شود. همه ما روزی این سفر دور و دراز را به پایان خواهیم رساند و همگی ما به یک حالت غایی و نهایی شناخت و روشنایی خواهیم رسید. جایی که در آن همه چیز امکان پذیر می شود.] برگرفته از کتاب "سفر روح" نوشته دکتر مایکل نیوتن(کلیک کنید)، برگردان فارسی دکتر محمود دانایی، انتشارات جیحون. 

 

کلماتی چون گوهر... یا گوهرهایی از کلمات

به من بگو  نگو، نمیگویم، اما نگو نفهم، که نمی توانم، من می فهمم.
دکتر علی شریعتی

شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.
کیم وو چونگ

اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
مارکز

بهترین راه پیش بینی آینده، ساختن آن است.
برایان تریس

در درون جسارت، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.
گوته

هر کجا می روی، با تمام قلبت برو.
ناشناس

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند.
تاگور

سرمایه های هر دلی، حرفهایی است که برای گفتن داره.
ناشناس

زنانیکه می خواهند مرد باشند، زنانی هستند که نمی دانند زن هستند.
الکساندر دوما

شانس هرگز کافی نیست.
اندرو متیوس

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند .
مارکز

قانون احتمالات یادت نره ، بالاخره یک نفر خواهد گفت بله.
آنتونی رابینز

اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید، در هر دو صورت درست فکر کرده اید.
آنتونی رابینز

وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است .
لارو شفوکو

در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است.
امرسون

دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی، دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی.
ناشناس

عشق، فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.
ناشناس

عشق یعنی ترس از دست دادن تو.
ایتالیائی

موفقیت: یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن.
توماس ادیسون

مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم.
هولمز

سعی نکنیم بهتر یا بدنر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خوذمان بهترین باشیم.
مارکوس گداویر

مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم.
ویلیام جیمز

تنها بنائی که هر چه بیشتر بلرزه، محکمتر می شه، دل آدمی است. 
ناشناس

یه چیزهایی مثل شوخی: خدا رو شکر سایه یه دولت مردمی بالا سرمونه!

 می دونید بعضی وقت ها فکر می کنم ما باید خیلی خدا رو شاکر باشیم(که هستیم البته) از این که سایه یک دولت مردمی بالای سرمون هست (چه دلیلی برای مردمی بودن بالاتر از این که بنده خدا این آقای دکتراحمدی نژاد اصلا از خیلی از خود مردم هم مردمی تر و شرتی پرتی تره!!)...

منظور اینه که آدم یه وقت هایی یه خبرهایی می شنوه و یه چیزهایی به این عقل فضولش می رسه که اگه ساعت سه بعد نصفه شب هم باشه... هی تو جاش دنده به دنده می شه و خوابش نمی بره... مثل من که دیشب صد دفعه گفتم ... استغفرالله... این یه ذره عقل و شعور هم برا ما شده شیطان رجیم...! هی می خواد یه چیزهایی رو القاء کنه...!... خب البته برای من هم مثل شما! واضح و مبرهن است که اینها همه اش ترفندهای استکبار جهانیه ... حالا اگه این "رسانه ملی" هم از روی بی تدبیری یه خبر از "حجم کاسبی ببخشید طرح فروش فیش! تلفن همراه" و یه گزارش هم از "پیشرفته تر بودن بعضی امورات مشابه در سودان" خونده... خب نباید ما اینقدر ساده لوح باشیم که فریب بخوریم و خدانکرده به شرکت مخابرات که الان دیگه خودش یه هوا مقدس هم هست!! بدبین بشیم... نعوذبالله! تنها لازمه بدونیم که این گوینده خبر "رسانه ملی" همون زبون استکبار بوده که از تو تلویزیون خونه ما دراز شده!

خبر: ظرف بهمن ماه... شرکت مخابرات... دو هزار و پانصد میلیارد تومن (شما بخونید دو و نیم تریلیارد تومن)، فیش موبایل فروخت به مردم نجیب ایران!!

اون خبرنگار هم که "رسانه ملی" سرخود فرستاده سودان، چه بسا که اونجاها فریب یه کسی رو خورده که تو گزارش دیشب اش  می گه: واگذاری خط تلفن موبایل تو سودان، مثل همه جای دیگه دنیا، مجانی هست! (می بینید اینها چه جوری مردم رو به شک و تردید می اندازن!؟)

از من بشنوید که این گزارش ها نه تنها مغرضانه بلکه خیلی هم مغرضانه است. علت اش هم اینه که من خودم ده سال پیش که اونور آب بودم... با چشمای خودم می دیدم که خط تلفن همراه بعلاوه یک عدد گوشی شیک نوکیا رو مجانی می دادن به شرط این که مشتری فقط یکسال خط رو نگه داره. درسته که من خودم بارها از این امکان استفاده کردم ولی هیچوقت به خودم اجازه ندادم که باورم بشه! یا بدتر از اون خدای نکرده به رفتار شرکت مقدس مخابرات ایران که تو این سالها یه بار اول تابستون و یه بار هم شب عید جیب مردم رو از این نقدینگی های مضر به حال اقتصاد!! خالی می کنه... شک و شبهه کنم!!

تازه یه نکته خیلی مهم تر هم اینه که این به اصطلاح موبایل هایی رو که استکبار تو اروپا و آسیا و سودان! مجانی واگذار می کنه... بدی شون اینه که هیچ کدوم از پیام هایی رو که موبایل های ما می ده نمی دن! خب این هم خودش یه دلیل مهمی هست بر این که این عوامل استکبار چقدر ریاکار هستن... اون زمون من خودم تو حسرت این مونده بودم که یه دفعه این موبایل استکباری... همچین به یه لحن دلنشینی بگه: نت ورک ایز بیزی! امکان برقراری تماس نیست! مشترک مورد نظر در دسترس نیست! آقا گیر  نده اینقدر شماره نگیر... بذار شب می بینی طرف رو خب!.... یا مسخره تر این بود که هیچوقت اتفاق نمی افتاد که مکالمه شروع نشده قطع بشه یا آنتن غش کنه... یا همه چی قاطی بشه!!

می دونم که یه کم خیلی پرحرفی کردم... خب یک کم حق دارم دیگه... گفتم خدانکرده ممکنه ایران رو با سودان و افغانستان و اینا مقایسه کنید و فریب بوق های استکباری رو بخورین... بیراه می گم!!!؟

عشق یک طرفه!! نمایشنامه ای در دو پرده!

یکی بود، یکی نبود... پسر و دختری بودن که یکی شون عاشق اون یکی بود... عوض اش اون یکی عاشق یکی دیگه بود و اون یکی دیگه هم...!!  

اصلا بی خیال... من چی کاره ام که تعریف کنم... خودتون بخونین ببینین کی به کی بوده!!

پرده اول:

- سلام! دلم برات خیلی تنگ شده بود...
پسرک از شادی تو پوست خود نمی گنجید... راست میگفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش..دلش واسش یه ذره شده بود..تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که  وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق اش بشه و با تهدید و داد و هوار و عربده! بالاخره کاری کرد که باهم مثلا دوست شدن...
دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت: من دیرم شده زودی باید برم خونه!!
همیشه همین جور بوده  هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر می گشت!
پسرک معطل نکرد و کادویی رو که برای دخترک خریده بود با کلی اشتیاق به دخترک داد...
دخترک بی تفاوت بسته را گرفت... زد زیر بغلش و خشک و خالی تشکری هم کرد...حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببنیه...
پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت : وای دیرم شد ... من دیگه برم خداحافظ...
... و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق رو نظاره کرد..

پرده دوم:

دخترک هراسان و دل نگران بود...در راه نیم نگاهی به بسته انداخت... یه خرس عروسکی خوشگل بود ... هوا دیگه داشت کم کم سرد میشد و سرعت ماشین هایی که رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد..
پسره مثل همیشه ۵ دقیقه تاخیر داشت اما بازم  مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت.
دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت. پسر نیم نگاهی  به بسته انداخت و گفت: مرسی...بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال  دخترک برای او نوشته بود... لبخندی زد و به روی خود نیاورد...چند دقیقه ای را با هم سپری کردن و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است... این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..معشوقی که شاید جسم اون سر قرار  با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ، اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود...

توصیه سناریست: هرجا دلتون خواست می تونید جای کلمات پسر و دختر رو عوض کنید!!

خودمون ایم، تو ایران ما... چند نفر "کار" می کنن؟!

آره... از قدیم گفته ان که آدم تنبل، عقل صد تا وزیر داره... حالا این ضرب المثل هم شده حکایت یکی از رفقا که همین دیروز پریروز می گفت:

 

الان حدود 1 سال است که خیلی خسته ام و این هفته آخر هم که دیگه دارم از پا می افتم. چرا ؟ حالا می گم ...

راستش همیشه فکر می کردم کمی تنبل ام اما حالا دقیقا حساب کرده ام و متوجه شده ام که خیلی کار می کنم! ببینید ما توی ایران 72 میلیون جمعیت داریم که13 میلیون اونها بازنشسته هستند. پس می مونه 59 میلیون نفر. از این تعداد، 24 میلیون دانش آموز و دانشجو هستند یعنی برای انجام کارها فقط 35 میلیون نفر باقی می مونن. توی کشور 10 میلیون نفر هم توی ادارات دولتی شاغل هستند که خب عملا کاری انجام نمی دن. پس برای پیش بردن کارها تنها 25 میلیون نفر باقی می مونند. از این 25 میلیون نفر هم تقریبا 4 میلیون نفر مسوول امور معنوی و آخرتی و مسائل اخلاقی و خصوصی مردم و کارهای مهم دیگه ای مثل سانسور اینترنت هستند، پس فقط 21 میلیون باقی می مونن و اگر بدونیم که تقریبا 17 میلیون آدم جویای کار داریم، معنیش این خواهد بود که کل کارهای مملکت رو 4 میلیون نفر دارن انجام می دن. اما حدود 2 میلیون نفر هم نیروهای مسلح داریم که فعلا زمان صلح است و دارن مانور می دن تا یه روزی جنگ بشه یا نشه! و این یعنی فقط 2 میلیون نفر نیروی کار باقی می مونن. از بین این دو میلیون نفر، 646.900 عضو پلیس آشکار و مخفی و نیمه مخفی هستند پس کلا می مونیم 1.353.100. حالا این وسط 649.876 نفر بیمار داریم که قدرت کار ندارند و بار کارهای کشور افتاده روی دوش 806.200 نفر از جمعیت.فراموش کردم بگم که ما حدود 806.186 نفر هم ممنوع القلم، ممنوع التصویر، ممنوع الصدا و دیگر انواع ممنوع داریم پس کل کارهای کشور افتاده روی دوش 14 نفر!! از این چهار ده نفر 12 نفر هم که عضو شورای نگهبان هستند و کسی انتظار نداره که غیر از رد و تایید مصوبه های مجلس کار دیگه ای انجام بدن...پس متوجه می شیم که کل کارهای کشور افتاده روی دوش دو نفر: من و تو ! و تو هم که داری وبلاگ می خونی خب معلومه که من بینوا چقدر کار می کنم و چقدر باید احساس خستگی کنم!!؟

   حرفهای این رفیقمون تموم شد... ولی من از هاج و واجی دهنم بازمونده بود... شما چی!؟....

 

می بینید! چقدر راه های جور واجور برا زندگی هست!!؟

 فرض کنید دو تا گاو دارید!

سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.
کمونیسم : دو گاو دارید.دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
فاشیسم : دو گاو دارید.شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.
کاپیتالیسم: دو گاو دارید. هر دوی آنها را می دوشید. شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.
نازیسم: دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید. گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم : دوگاو دارید. به هر دوی آنها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.
آپارتاید : دو گاو دارید شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
دولت مرفه : دو گاو دارید. آنها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا بنوشند.
بوروکراسی : دو گاو دارید. برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
سازمان ملل : دو گاو دارید. فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند. آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد.
ایده آلیسم : دو گاو دارید.ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد.
رئالیسم : دو گاو دارید. ازدواج می کنید. اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید.
متحجریسم : دو گاو دارید. زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.
فمینیسم : دو گاو دارید. حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید. از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.
لیبرالیسم : دو گاو دارید. آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
دموکراسی مطلق: دو گاو دارید. از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.
سکولاریسم : دو گاو دارید. پس به خدا نیازی نیست
ایمان: دو گاو دارید... به خوراک و جا و نیازهاشون می رسید... شیرشون رو می دوشین... (سهم گوساله رو نه البته!)، آب قاطی اش نمی کنید... هم خودتون مصرف می کنید... هم مراعات همسایه ها رو می کنید!