سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

مقاله مهندسی اطلاع رسانی، برگزیده همایش ملی مهندسی فرهنگی کشور

نخستین کنفرانس ملی مهندسی فرهنگ- دیماه 1385 تهرانکنفرانس ملی مهندسی فرهنگی روزهای چهارشنبه و پنج شنبه این هفته (۲۰ و ۲۱ دیماه ۱۳۸۵) در مرکز همایش های صدا و سیما برگزارشد. شورایعالی انقلاب فرهنگی، دانشگاه تهران،‌ دانشگاه شهید بهشتی و صدا و سیما، برگزارکنندگان این همایش بودند. به گفته دبیر همایش مجموعا ۲۷۰ مقاله برای این کنفرانس علمی ارسال شده بود که از این میان نهایتا ۳۴ مقاله موفق شدند به پانل های کنفرانس راه یابند. در این میان مقاله مهندسی اطلاع رسانی؛ تضمین تاثیر پیام و تغییر رفتار، از جمله نخستین مقالاتی بود که در پانل اصلی کنفرانس ارائه شد و نهایتا به عنوان مقاله برگزیده حائز رتبه اول گردید. سپیدار این موفقیت را مرهون دانشکده خبر و آموزش های رسانه ای و بویژه دانشجویان علاقمند، باهوش و صبوری می داند که در طول سالهای گذشته، با مشارکت پرسشگرانه در کلاس مهندسی اطلاع رسانی اینجانب و انجام پژوهش های کاربردی در این زمینه

امکان شکوفایی و توسعه نظریه مهندسی اطلاع رسانی در جامعه علمی کشور را فراهم کردند. افتخار بنده، بودن در کلاس چنین افتتاحیه نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی- دیماه 1385 تهراندانشجویانی است و به همین دلیل، این موفقیت ارزشمند را نیز به آنان تبریک می گویم. در اینجا خلاصه مقاله مزبور را تقدیم می کنم. متن کامل مقاله نیز در کتاب مقالات همایش به چاپ خواهد رسید. از خداوند رحمن استدعا دارم که به ما، ایمان،‌ آرامش،‌ مردم دوستی و میهن خواهی عطا فرماید.

 

 

خلاصه مقاله مهندسی اطلاع رسانی، ارائه شده به اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی کشور

 

در این مقاله موضوعات زیر مورد توجه قرار گرفته است:

 

1.     مقدمه

2.     مهندسی اطلاع رسانی چیست؟

3.     مهندسی اطلاع رسانی چه هدفی را فراهم می کند؟

4.     مهندسی اطلاع رسانی از چه روشی استفاده می کند؟

5.     مراحل تهیه یک طرح مهندسی اطلاع رسانی کدام است؟

6.     نسبت میان مهندسی اطلاع رسانی، سیاست گذاری و مدیریت کدام است؟

7.     طرح های مهندسی اطلاع رسانی در چه زمینه هایی کاربرد دارند؟

8.     تاکنون در چه زمینه هایی طرح های مهندسی اطلاع رسانی تدوین شده است؟

9.     فرهنگ مهندسی اطلاع رسانی تا چه اندازه در رسانه های ایران جایگاه دارد؟

 

فشرده بحث

یک مشکل مزمن دستگاه اطلاع رسانی کشور، ناکامی در تاثیرگذاری مطلوب بر مخاطبان و شکست در فرهنگ سازی و تغییر رفتار شهروندان در حوزه های مختلف فرهنگی و رفتاری است.  مهندسی اطلاع رسانی یک ابزار علمی برای طراحی فرایندهای اطلاع رسانی با هدف کاهش فاصله میان انتشار (از منبع) تا انتقال (به ذهن مخاطب)، تضمین تاثیرگذاری پیام و نهایتا فرهنگ سازی یا تغییر رفتار (برای مثال در زمینه تقویت فرهنگ مسوولیت پذیری، تقویت فرهنگ کتابخوانی، تغییر و بهسازی فرهنگ رانندگی و موارد مشابه آن) است. روش طراحی در مهندسی اطلاع رسانی در اصول،  مشابه روش مهندسی در دیگر رشته هاست. اساس کار بر کنترل متغیرهای درگیر در فرایند ارتباط استوار است. مهندسی اطلاع رسانی بر این فرض متکی است که به هر میزان  متغیرهای درگیر در فرایند ارتباط، کامل تر و دقیق تر کنترل (مشاهده، ارزیابی و محاسبه) شوند،  همان میزان تاثیرگذاری پیام بر گروه های مخاطب عمیق تر و امکان حصول اقناع و تغییر دیدگاه و رفتار مخاطبان، محتمل تر است. به این ترتیب یک طرح مهندسی اطلاع رسانی، با هدف کنترل یک نارسایی، معضل یا بحران مشخص فرهنگی و رفتاری در گروه های مشخصی از مخاطبان (شهروندان) و نهادینه کردن تغییرات ذهنی – رفتاری در آنان تدوین می شود. هر طرح مهندسی اطلاع رسانی، دست کم هفت گروه از متغیرهای فرایند ارتباط شامل: متغیرهای سوژه یا موضوع، متغیرهای پیام، متغیرهای مخاطب، متغیرهای واسطه انتقال، متغیرهای زمان و مکان، متغیرهای روش انتقال و متغیرهای صورت انتقال را مورد مشاهده، ارزیابی و محاسبه (کنترل) قرار می دهد. یک طرح مهندسی اطلاع رسانی، در واقع برنامه گام به گام کاری رسانه های مختلف و متنوع، در زمینه یک نابهنجاری فرهنگی رفتاری برای یک دوره زمانی خاص را ارائه می دهد. درون داد طرح های مهندسی اطلاع رسانی، همان سیاست گذاری یا تعیین اهداف و بایدها و نبایدها در زمینه فرهنگی رفتاری مورد نظر است و برون داد آن یک نقشه جامع اطلاع رسانی برای پیاده سازی توسط مدیریت برنامه ای اطلاع رسانی است.

 

اما فرهنگ مهندسی اطلاع رسانی تا چه اندازه در رسانه های ایران جایگاه دارد؟

می توان با صراحت گفت که طراحی های علمی مهندسی اطلاع رسانی، اصولا در جامعه ما شناخته شده نیستند. زمانی در گذشته های نه چندان دور، روشی به نام مهندسی ساختمان و ایجاد بناها بر اساس طرح های مهندسی در بین مردم کشور ما به رسمیت شناخته نمی شد. کارفرمایان و شهروندانی که درصدد ساخت یک بنای مسکونی یا تجاری بودند، چندان نیازی به انجام هزینه برای تهیه طرح های مهندسی ساختمان احساس نمی کردند حال آنکه امروزه این فرهنگ به خوبی در کشور ما به رسمیت شناخته شده و از جایگاه معتبری برخوردار است به نحوی که در بیشتر مناطق کشور، بدون وجود یک نقشه مهندسی، اصولا اقدام به ساخت یک بنا، قابل پذیرش نیست. چنین شرایطی برای طراحی های مهندسی اطلاع رسانی در رسانه های مختلف عرفی و غیرعرفی ما وجود دارد. رسانه های ایران به صورت آماتور و نیمه حرفه ای اداره می شوند. معماران تجربی به مدیریت فرایندهای اطلاع رسانی می پردازند و از آنجا که این مدیریت بر اساس یک نقشه و طرح علمی و دقیق نیست، اکثر بناهای فرهنگی و رفتاری ساخته دست این مدیران نیز، همچون خانه هایی که بر آب ساخته شده باشند، به راحتی فرو می ریزند. این در شرایطی است که نارسایی ها، نابهنجاری ها و معضل های فرهنگی رفتاری فراوانی جامعه ما را به محاصره خود درآورده است. برای رهایی از چنین وضعیتی و دستیابی به شرایطی کنترل شده، سالم تر و متعادل تر، راهی جز به رسمیت شناختن نقش مهندسی اطلاع رسانی، به عنوان ابزاری برای فرهنگ سازی و تغییر رفتار وجود ندارد.

پایان

وقتی بمیریم چه کار می کنیم؟ گفتگویی با دکتر مایکل نیوتون(۲)

خانم آرسنال:  اینطور که سوابق نشان می دهد، آشنایی شما با یافته های مربوط به زندگی پس از مرگ (زندگی در فاصله میان زندگی ها) به صورت تصادفی و هنگامی اتفاق افتاد که سرگرم درمان بیماران خود از طریق خواب مصنوعی بودید. چه شرایط و حال و هوایی بر این کشف حاکم بود؟

دکتر نیوتون: بله، یک روز خانمی به مطب من مراجعه کرد که از مشکل مزمن افسردگی رنج می برد و ادعا می کرد که در جامعه احساس انزوا می کند و نیز دلتنگی عمیق و  تاثرآوری نسبت به دوستان قدیمی خود دارد. من از او سوال کردم که آیا این دوستان که اکنون نزد وی نیستند، همان دوستان دوران کودکی هستند؟ وی پاسخ داد:" نه! من آنها را در زندگی کنونی خود نمی بینم و تنها در خواب و رویاهای خود با آنها دیدار می کنم".  پس از آن این خانم را به خواب عمیق مصنوعی فروبردم و از او پرسیدم آیا این دوستان متعلق به دوران زندگی بزرگسالی تو هستند؟ وی پاسخ داد: نه. پرسیدم: شاید دوستان فراموش شده دوران کودکی تو هستند؟ وی دوباره پاسخ داد: نه. پس از آن بود که ما شروع به جستجو در برخی زندگی های قبلی وی کردیم و به تدریج شماری از این دوستان مورد علاقه پیدا شدند. با این حال این خانم می گفت که هنوز بیشتر آن گروه دوستان خود را ندیده و مشتاق است که همه آنها را باهم و یکجا دیدار کند. این بیمار در خواب مصنوعی عمیق خود اضافه کرد که دلیل احساس انزوا و افسردگی اش همین دور افتادن از حلقه دوستان می باشد.

تا اینجا هنوز من نمی دانستم که وارد چه دنیایی شده ایم و  احساس درماندگی می کردم. هنوز نفهمیده بودم که این زن، از قدرت گیرندگی بسیار بالایی برخوردار است و به تدریج نیز در این مسیر عمیق تر پیش می رود. بعدها بود که دریافتم که این یک روش بسیار مناسب و کارآمد برای بردن یک فرد به آن شرایط ذهنی ای است که نام " وضعیت ابرآگاه" را بر آن نهاده ام. من ناخودآگاه از کلماتی در گفتگو با این خانم (در حالت خواب عمیق مصنوعی) استفاده می کردم که کلید واژهایی کارآمد برای هموارکردن مسیر بازگشت روحی بود. در مورد این خانم، واژه گروه، یک کلیدواژه بود. پس از آن، از وی پرسیدم: آیا هیچ زمانی در گذشته بوده است که شما به دلیل همراه بودن با گروه دوستان خود، احساس تنهایی نمی کرده اید؟ وی بلافاصله پاسخ داد: آری! بعد من این سوال ساده را مطرح کردم که: خب، به آن زمان برو و لحظه ای بعد، این خانم درحالیکه چشمانش بسته بود، شروع به خندیدن کرد و درحالی که به دیوار دفتر من اشاره می کرد می گفت: حالا من همه آنها را یکجا می بینم. از او سوال کردم آیا این مربوط به یک زندگی قبلی شماست؟ وی پاسخ داد: نه من اکنون در جهان ارواح آنها را دیدار می کنم. اینجا بود که در بر روی من باز شد. البته قبل از این نیز با (روش) بازیابی زندگی گذشته افراد، سروکار داشتم، چیزی که من تا کنون و در کار سنتی خود هرگز مورد استفاده قرار نداده بودم. بنابراین می شود گفت که بنده آماده ورود به مهمانی بودم. با این حال، نتایج این جلسه خواب مصنوعی، همه چیز را برای من تغییر داد. آنچه اتفاق افتاده بود، من را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود؛ بارها و بارها نوار صحبت های او را گوش دادم، گفته های این خانم را در قیاس با گفته های دیگر بیماران پالایش کردم و آهسته آهسته تکه های این پازل گردهم آمدند.

 

خانم آرسنال: استقبال جامعه دانشگاهی از کار شما چگونه بود؟

دکتر نیوتون: وقتی برای نخستین بار به این کشف دست یافتم که می توان به روح نامیرای افراد و ذهن آنان از طریق خواب مصنوعی عمیق دست یافت، در این باره به هیچ کس چیزی نگفتم. البته افرادی که در این مسیر با من کار کرده بودند به دوستان خود چیزهایی می گفتند و بسیاری افراد تازه نیز به من مراجعه می کردند. اما هیچگاه من به سراغ معارف متافیزیکی نرفتم، به کتابفروشی ها هم نرفتم تا مطالب متافیزیکی را پیدا کنم چرا که نمی خواستم تحت تاثیر چیزی قرار گرفته یا پیش داوری خاصی داشته باشم. به جای آن به تنهایی کار را ادامه دادم و تلاش کردم تکه های مختلف پازل را کنار هم بگذارم. بیشتر پژوهش های من در دهه های شصت و هفتاد انجام شد و حتی تا دهه هشتاد دست به کار نوشتن کتاب سفر روح نشدم.  تالیف این کتاب چندسال وقت گرفت چراکه تا آن زمان چنین کتابی نگارش نشده بود و من می خواستم که مطالب این کتاب به خوبی فهمیده شود. هنگامی که نهایتا کتاب را منتشر کردم و همکاران قدیمی ام آن را دیدند، تصور می کردند که من ادراک خود را از دست داده ام! آنها نمی توانستند باور کنند. برخی از همکاران نیز که خود دست اندرکار هیپنوتراپی بودند، بسیار تحت تاثیر قرارگرفتند اما روی هم رفته این موضوعی نبود که برای هیپنوتراپ های سنتی چندان پذیرفتنی باشد. البته برای مردم عادی، کار من بسیار جالب توجه بود و  می خواستند در این زمینه که زندگی در سوی دیگر چگونه است اطلاعاتی به دست آورند. می خواستند بدانند که هدف از زندگی دنیایی چیست و چرا آنها جسمی را که اکنون دارند انتخاب کرده اند... و سوال هایی از این قبیل.

 

خانم آرسنال: برای بیشتر مردم، مذهب به صورت سنتی این خلاء اطلاعاتی درباره زندگی پس از مرگ را پر کرده است. آیا شما هیچ نوع اعتقادات مذهبی خاص یا دیدگاههایی قبل از این پژوهش ها داشتید؟

دکتر نیوتون: نه. من عضو هیچ مذهب یا موسسه مذهبی ای نبودم و صادقانه بگویم تاحدودی هم از آنان پرهیز می کردم و از بسیاری جهات هنوز هم چنین وضعیتی را دارم. هرچند به اعتقادات مردم احترام می گذارم چرا که این اعتقادات باعث سرپاماندن ما می شوند. می توانم بگویم که زندگی مذهبی من شامل برخی بررسی های فلسفی و نوعی علاقه به تناسخ و حلول مجدد روح در جسمی تازه بود. من بیشتر یک منکر (وجود خداوند) بودم و بسیار کنجکاو شدم که چرا باید کسی مثل من برای انجام این کار انتخاب شده باشد و این گزینش را چه کسی صورت داده است که من به این آگاهی ها دست یافته و آن را به مردم ابلاغ کنم چرا که از نظر خودم هیچکس برای انجام این ماموریت از من بی صلاحیت تر نبود.  با همه این احوال، در مسیر این پزوهش ها بود که مراجعه کنندگان به مطب، بنیاد اعتقاد معنوی جدیدی را به من هدیه کردند و من از این بابت بسیار مدیون آنها هستم. (ادامه دارد...)

وقتی بمیریم چه کار می کنیم؟ گفتگویی با دکتر مایکل نیوتون(۱)

گفتگویی درباره یافته های یک هیپنوتراپ درباره تجربه مرگ و زندگی پس از آندکتر مایکل نیوتون، هیپنوتراپ و مولف سه کتاب درباره یافته های مربوط به زندگی پس ار مرگ

توسط: ماری آرسنال از مجله "ویزدم"

ترجمه: سپیدار

 

در سال 1994 میلادی، شناخت ما از زندگی متحول شد و همه پرسش های هراس آوری که درباره آن داریم، به پایان رسید... با انتشار کتاب سفر روح نوشته دکتر مایکل نیوتون ، پرسش هایی از این قبیل که چرا در این جهان هستیم و عاقبت به کجا خواهیم رفت، خاتمه یافت. دکتر نیوتون در این کتاب که حاصل پژوهش های بیست ساله وی درباره تجربه های بازگو شده در خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) بیش از هفت هزار نفر از بیماران او از زندگی های متوالی شان بود، از آغاز کشفیاتی درباره زندگی مستمر و پایدار ما در جهان روح بعد از مرگ جسمی گزارش داد.

نکات مهم این یافته ها عبارتند از: به هنگام مرگ، چه احساسی داریم، بلافاصله بعد از مرگ چه می بینیم و چه چیزهایی را احساس می کنیم، منشاء مونس های روحی ما و اهمیت آن چیست، هدف از زندگی کدام است و جلوه های آفریدگار کدام اند؟ دکتر نیوتون در نخستین کتاب خود، با استفاده از 29 مطالعه موردی، زنجیره رخدادهایی را که روح ما از لحظه مرگ جسمی تا مرحله انتخاب یک زندگی دیگر در جهان ماده تجربه می کند، به تصویر کشیده است.

دکتر نیوتون در دومین کتاب خود به نام سرنوشت ارواح، که در سال 2000 میلادی به چاپ رسید و توسط نمایشگاه کتاب شیکاگو به عنوان بهترین کتاب متافیزیکی سال انتخاب شد، کارکرد درونی جهان ارواح را با جزییات بیشتر و این بار با استفاده از 67 مطالعه موردی دیگر، مورد کندوکاو قرار می دهد. موضوعات مهمی که در این کتاب به آن پرداخته شد، عبارتند از، عوالم بالا، نظام گروهی ارواح و پویایی جوامع روحی، شورای پیشکسوتان، پیشرفت روحی، خطوط زمان، انتخاب کالبد و بدن، نحوه ارتباط روح ها با افراد زنده در جهان مادی. محتوی این دو کتاب که در زمره پرفروش ترین کتاب ها قرار گرفته و به 25 زبان ترجمه شدند، از چنان وضوحی برخوردار است که به عنوان یک راهنمای سفر به جهان ارواح شهرت یافتند.

دکتر نیوتون که اکنون بازنشسته شده، در طول سالها، دیگر هیپنوتراپ ها (متخصصان درمان از طریق هیپنوتیزم) را در زمینه فنونی که وی برای بازگشت هیپنوتیزمی به عالم روح  و بازگویی تجربه زندگی های متوالی بکار می گرفت، آموزش داد. جدیدترین کتاب وی به نام "زندگی در میان زندگی ها: هیپنوتراپی برای بازگشت روحی"، ویژه متخصصانی نگارش شده است که از خواب مصنوعی برای بازگرداندن ذهنی افراد به عالم ارواح و دریافت تجربه های آنان، استفاده می کنند. این کتاب یک راهنمای گام به گام درباره روش شناسی و کلیدواژه های مورد استفاده برای تسهیل بازگشت ذهنی به جهان روح از طریق هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی است. البته این کتاب، که گزارش مطالعات موردی جدیدتر را نیز در بر می گیرد، همچنین برای غیرمتخصصانی که با کارهای دکتر نیوتون آشنایی دارند، جالب است. کسانی که تشنه اطلاعات بیشتر درباره جهان ارواح و زندگی های متوالی هستند.

این سه کتاب مجموعه سه گانه ای را ارائه می دهند که معرف یک پیشرفت شگرف، دگرگون کننده و گرانسنگ در دانش بشر (در زمینه عالم پس از مرگ) تلقی می شود. یافته های دکتر نیوتون با روش علمی آزمون های مضاعف توسط دیگر هیپنوتراپ ها در سراسر جهان نیز مورد تایید قرار گرفت. دکتر نیوتون که یک روانشناس مشاور، استاد هیپنوتراپی، استاد دانشگاه و نویسنده است، همچنین بنیانگذار انجمن بازگشت های روحی به عنوان یک سازمان بین المللی است که به منظور تربیت هیپنوتراپ های باتجربه در بکارگیری تکنیک های ارجاع روحی و ثبت تجارب افراد از زندگی های قبلی خود، ایجاد شده است. در قسمت های بعدی، متن کامل مصاحبه خانم ماری آرسنال با دکتر نیوتون ارائه خواهد شد.

آرامش ... Peace ... سلام... Ruhe

آرامش، میوه گمشده همه آدم هاست بدون آن که بدانند. انرژی یکتا و معنوی زندگی است. نیازی است جایگزین ناشدنی و آب حیاتی که همه در تاریکی برای جستن اش ویلان اند اما نمی دانند که در جستجوی چه هستند. پس همه چیز را به چنگ می آورند در حالیکه پاهایشان به غفلت، گوهر آرامش را در میدان غبارگرفته زندگی و در خاک تیره درون مدفون می کند. در تکاپوی آن هستند اما خودش را می سوزانند و هرچه به دست می آورند، آتش آشفتگی درون شان آرام نمی گیرد... بازهم بیشتر بدست می آورند، بیشتر از ذخیره آرامش خود هزینه می کنند و بیشتر آشفته می شوند. تشنگی... تشنگی... تشنگی

 

واژه آرامش در همه زبان ها معادل های مطبوعی دارد. در بین همه جوامع خواستنی، محترم و دوست داشتنی است. آرامش را همه ادیان درمان انسان دردمند می دانند. قرآن شریف، آن را نام مشترک همه ادیان می شمرد و  جان "آرمش یافته" را خوش ترین و بلندترین دستاورد سفر زندگی تعبیر می کند.

 

اما آرامش کالایی نیست که درهرکارخانه ای تولید شود، میوه ای نیست که بر هر درختی بروید، زلالی نیست که از هرچشمه ای جاری شود. گوهری نیست که در خاک تیره یافته شود. صدفی است از نور که در دل دریای عشق و معنویت پرداخته می شود. تولید کارگاه حقیقت است. نوری است که بی واسطه از وجود مبداء مطلق تابیدن می گیرد... آرامش از اوست... آرامش، خود اوست.

 

آرامش، ابر بارنده ای است که زلال های زندگی از آن می تراود: شادمانی از اوست، مردم دوستی از اوست، خیرخواهی و نیک دوستی از اوست. خوبی از اوست. مطلوب مطبوع و خواسته دلخواسته همه اوست.

 

کاش یادمان باشد که هرگاه دلی را آرام کردیم... نقش خدا را بازی کرده ایم... پای جای پای او گذاشته ایم... خداگونه شده ایم... یادمان باشد هرگاه که با یک نگاه مهربانی، دیگری را نورباران کردیم، خدا در چشمان ماست... یادمان باشد هرگاه که با کلامی صمیمی جویای حال هم نوعی شدیم، خدا در زبان ما نشسته... یادمان باشد که هرگاه دست مهربانی بر شانه رفیقی گذاشتیم... خدا در دستان ما جاری است... یادمان باشد فرصت های خداگونه شدن بسیار ساده سبز می شوند و چه زود از دست می روند: در خیابان وقتی کسی سراسیمه از شما آدرسی را جویا می شود، در همسایگی وقتی کسی سر راه شما قرار می گیرد، در خانه، در اداره، در فروشگاه، در اتوبوس... یادمان باشد... یادمان باشد!

آیا فکر می کنید یک "جوان"، "همسر"، "پدر" یا "مادر" هستید؟!

  اشاره: شنبه گذشته، بیست و نهم مهرماه (بیست و هفتم ماه مبارک رمضان)، به دعوت سازمان ملی جوانان، فرصتی دست داد تا با گروهی از جوانان که عزم راه اندازی مجدد خبرگزاری ملی جوانان ایران را دارند، نشستی داشته باشم. سوال اصلی این بود که یک خبرگزاری جوانان در ایران، باید چه سیاست هایی را دنبال کند، چه برنامه هایی داشته باشد و نقطه تمایز آن با سایر خبرگزاری ها چیست.  آنچه در پی می آید، خلاصه ای است از مطالبی که در این نشست عنوان شد...

 

از نگاه روانشناختی، زندگی کردن مساوی است با جاری شدن پویای مهارت های زندگی در رفتار روزمره فرد و جامعه. روانشناسان مهارت های مختلفی را برای دستیابی به یک زندگی وافی، تبیین می کنند. مهارت هایی چون ارتباط موثر، همدلی، حل مسئله، تصمیم گیری، تفکر خلاق، مدیریت هیجان ها و استرس، مهارت خودآگاهی، تفکر انتقادی و ... از دیدگاه روانشناختی مجموعه ای است که "هنر زندگی" کردن را شکل می دهد.

 

از این نگاه، هر فرد زنده ای، لزوما "زندگی" نمی کند. حال می توان سوالات دیگری را نیز در این زمینه مطرح کرد:

ü      آیا هر فردی که به سن جوانی رسید، به طور خودکار یک "جوان" محسوب می شود؟

ü      آیا هر فردی که فرد دیگری را به عنوان همسر انتخاب کرد، به طور خودکار "همسر" (زن یا شوهر) می شود؟

ü      آیا هر فردی که صاحب فرزند شد، به طور خودکار"پدر" یا "مادر" می شود؟

 

از نگاه روانشناسی، پاسخ مطلق به همه این سوال ها منفی است. جوان کسی است که در زمان رسیدن به سن جوانی، مهارت های جوانی در وجود وی "پرورده" شده باشد،  همانطور که تنها با پرورده شدن به موقع مهارت های همسری یا پدری، فرد با ازدواج همسر می شود و با آمدن فرزند، پدر یا مادر می شود.

 

این است که بخش بسیار بزرگی از افراد واقع در سن جوانی در یک کشور توسعه نایافته، همچون ایران، نه "جوان" هستند و نه "جوانی" می کنند، بسیاری از زوج ها، "همسر" نیستند و "همسری" نمی کنند و بسیاری از زنان و مردان صاحب فرزند، "پدر" یا "مادر" نیستند و "پدری" و "مادری" نمی کنند. شهروندان چنین جامعه ای، هزینه ای معادل بهره مندی های یک زندگی وافی را به جریمه چنین "ناپروردگی هایی" پرداخت می کنند.

 

نکته دیگر این که از این زاویه توسعه یافتگی نیز تعریف متفاوتی می یابد: یک جامعه توسعه یافته جامعه ای است که تمامی شهروندان آن در ابعادی متقاطع، مهارت پرورده باشند. یک بعد به دوران سنی باز می گردد: کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و سالخوردگی، هر یک مهارت های خاص خود را دارند که ساختار و سازوکارهای یک جامعه توسعه یافته، آن مهارت ها را در زمان مناسب خود به شهروندان انتقال می دهد.

توجه داشته باشیم که مهارت، تنها دانش و آگاهی نیست. جنس مهارت، از نوع رفتار است پس می تواند از دانش، آموزش و آگاهی آغاز شود اما می بایست به پروردگی، پرورش و تربیت ختم گردد. رانندگی یک مجموعه از مهارت هاست که تنها به آگاهی های مربوط به یک رانندگی درست ختم نمی شود بلکه مجموعه فنونی است که می بایست با تمرین در درون افراد "پرورده" شده به رفتارهایی خودکار و ثابت تبدیل گردد.

بعد دیگر به "اشتغال" باز می گردد: یک جامعه توسعه یافته جامعه ای است که ساختار و سازوکارهای آن، استعداد شغلی هر فرد را در درون نظام آموزشی خود- از پیش دبستانی تا دبیرستان- آشکار می سازد: هر کسی را بهر کاری ساختند! (در این زمینه، جداگانه باهم سخن خواهیم گفت).

در یک جامعه توسعه یافته یک فرد به خاطر آن که به هردلیل به تدریس می پردازد، یک معلم، آموزگار یا استاد دانشگاه نمی شود، به صرف اینکه منصب یک مدیریت را برعهده گرفت، یک مدیر نمی شود و ...

به نظر من، مجموعه نظام ارتباطات و اطلاع رسانی ما، می بایست بخشی از نظام پرورشی ما باشد همانطور که لاجرم باید زمانی، نظام آموزشی خود را نیز به بخشی از نظام پرورشی- که در حال حاضر در جامعه ما اساسا وجود ندارد- تبدیل کنیم.

با این حساب، اصلی ترین و ممتازترین نقش خبرگزاری ملی جوانان ایران، می تواند حرکت در مسیر مهارت آموزی به جوانان، نوجوانان و خردسالانی باشد که به زودی به سن جوانی پای می گذارند. واقعیت این است که اکثریت شهروندان جامعه ما، از مراحل سنی مختلف، شرایط خانوادگی مختلف و شرایط شغلی مختلف عبور می کنند اما هیچیک از آن مراحل سنی، شرایط خانوادگی و موقعیت های شغلی را در زمان درست و مفید خود "درک"، "تجربه" و "رفتار" نمی کنند. امید است زمانی جامعه ایران به آن سطحی از توسعه یافتگی دست یابد که چنین خسارت بزرگی که معادل "خسارت زندگی نکردن" است، گریبانگیر شهروند ایرانی نباشد.

سالمند و رسانه: نیاز امروز، آمادگی برای مشکلات فردا

اشاره: فرهنگسرای ارسباران تهران(خیابان جلفا) که تنها فرهنگسرای ویژه سالمندان در پایتخت است، دیروز، یکشنبه، برنامه جالبی تدارک دیده بود به مناسبت بزرگداشت روز خبرنگار. هدف این برنامه تاکید بر ضرورت تقویت برنامه های رسانه ای خاص سالمندان بود. بنده هم به دعوت مدیریت فرهنگسرا مقاله کوتاهی را در این همایش که با حضور چندصدنفر از علاقمندان سالمند و غیرسالمند برگزار شد، ارائه دادم که مقدمه آن در اینجا تقدیم می شود:

                                    

به نام خداوند جان و خرد

رسانه و سالمندان:

 پاسخگویی به نیازهای امروز، آمادگی برای مشکلات فردا

(خلاصه مقاله)

 

 مقدمه

             

حتی در کشورهای توسعه یافته نیز،  به گروه سالمندان، معمولا به عنوان یک مشکل و بار اجتماعی نگریسته می شود که پاسخگویی به نیازهای طبیعی آنان، یک برنامه هزینه بر است. حال آنکه در یک نگاه توسعه یافته تر، سالمندان نیز همچون همه دیگر اقشار سنی جامعه، شهروندانی هستند که هم بهره مندی آنان از امکانات مادی معنوی جامعه یک حق طبیعی است و هم خود به عنوان یک منبع و ذخیره تولید و توسعه محسوب می شوند. این نگاه به ارزش های عقیدتی و عادات و سنن قومی ما ایرانیان نیز نزدیک تر است.

 

بر اساس آخرین آمارها،‌ هم اکنون حدود ده درصد جمعیت کشور را قشر سالمند تشکیل می دهد. واقعیت این است که جامعه ما بطور کلی فاقد ساختارها، روال ها و تمهیدات لازم برای پاسخگویی به نیازهای مختلف همین درصد (یعنی حدود هفت میلیون نفر) می باشد. ظرف بیست سال آینده این درصد از دوبرابر آمار کنونی نیز فراتر خواهد رفت و ظرف سی تا چهل سال آینده، ایران یک جامعه با اکثریت سالمند است. چنانچه مدیریت جامعه ما، از هم اکنون به طور جدی در فکر ایجاد ساختارها و روال های لازم برای مدیریت صحیح قشر سالمند خود نداشته باشد، بدون شک در این زمینه نیز -همانطور که سنت مدیریت در این کشور درحال توسعه است- تنها با امواجی از مشکلات مواجه خواهیم بود که مقابله روزمره و دنباله روانه و منفعل آن شرایط سختی را هم برای این قشر و هم برای دیگر بخش های جامعه پدیدار می سازد. حال آنکه یک مدیریت برنامه ای، جامع و تدریجی که از هم اکنون پای به صحنه عمل گذارد می تواند این تهدید آینده را به یک فرصت تبدیل کند. اگر جوان شدن جامعه ما، یک پدیده نسبتا ناگهانی و سیل آسا بود، پیرشدن جامعه کاملا قابل پیش بینی است و فرصت کافی برای مواجهه با آن وجود دارد مشروط بر آنکه بدانیم چه باید کرد و زمان را بیش از این از دست ندهیم.

نکته دیگر اینکه سالمندان نیازهای متنوعی دارند و پاسخگویی به نیازهای آنان مستلزم فراهم سازی امکانات، روال ها و تمهیدات گوناگون است. موضوع این مقاله، توجه به نیازهای رسانه ای سالمندان در زمان حال و دهه های آینده است. این مقاله در دو بخش ارائه می شود: بخش نخست به امکانات سخت افزاری رسانه ای ویژه سالمندان توجه دارد و بخش دوم به روش برنامه ریزی محتویی (مهندسی اطلاع رسانی) رسانه های ویژه سالمندان یا رسانه هایی که قشر سالمند را یکی از اولویت های خود محسوب می کنند، می پردازد.

 

هنگامی که صفحات روزنامه ها، برنامه های رادیو تلویزیون، عناوین مجله ها، فیلم های سینمایی، تئاترها و نمایش ها و خلاصه محتوی رسانه های مختلف را مرور کنیم،‌ در می یابیم که سه نبود یا کمبود اساسی خودنمایی می کند: اول، نبودن رسانه های ویژه سالمندان، دوم، عدم توجه رسانه های موجود به سالمندان به عنوان یکی از اولویت های سیاست گذاری خود و سوم، عدم تناسب برنامه ها و اطلاعات تولیدشده با نیازهای مختلف جسمی و روحی سالمندان. این در حالی است که در دنیای امروز ارتباطات و اطلاعات، نمی توان به رسانه هایی به هویت عام و غیر کارویژه اکتفا کرد. باید به ضرورت تخصصی شدن و کارویژه شدن رسانه ها توجه داشت و تنوع لازم رسانه ای را از این حیث در دستور کار قرار داد. تخصصی شدن رسانه ها گاه از زاویه محتوی ارزیابی می شود و گاه مهمتر از زاویه مخاطب ارزیابی می شود. رسانه های ویژه مخاطبین سالمند در زمره رسانه های تخصصی محسوب می شوند همانطور که البته رسانه های ویژه قشر شهروندان جوان نیز همین جنس را دارند.

 

مدیریت جامعه می بایست برای ایجاد انواع رسانه های ویژه سالمندان و نیز تبدیل رسانه های موجود به رسانه هایی که سالمندان را به عنوان یک اولویت در میان مخاطبان خود محسوب می کنند، دست به اقدام بزند.

 

جامعه ما، هم به دلیل شرایط کنونی نزدیک به ده میلیون شهروند سالمند خود و هم به دلیل آینده نه چندان دوری که با یک قشر اکثریتی سالمند مواجه هست، نیازمند رسانه های متنوع ویژه سالمندان است. دست کم یک کانال تلویزیونی ویژه سالمندان، مجلات کارویژه سالمندی، یک روزنامه ویژه سالمندان، صفحات ویژه سالمندان در روزنامه ها و بازشدن یک مسیر مستقل از ژانر سینما و تئاتر ویژه سالمندان، از جمله نهادسازی ها و ساختارآفرینی هایی است که می بایست در چارچوب سیاست کلان مدیریتی کشور برای فراهم کردن تمهیدات و روال های ضروری اداره گروه بزرگ سالمندان دیده شود. همین سیاست گذاری و برنامه ریزی اجرایی می بایست در بخش های دیگر رسانه ای از جمله بخش کتاب دیده شود. در این بخش، توجه خاص به تولید رمان های ویژه دوران سالمندی می بایست بطور جدی دنبال شود.

 

یادش به خیر سپیدار!

سپیدار به جای همه مردم آبادی... سرپنجه های پرشمارش رو به آسمون بلند کرده بود... چه مناجاتی داشت سپیدار! سیاهی رو از آسمون می گرفت و سفید و روشن به مردم آبادی هدیه می کرد... نوت ها رو از فرشته ها می گرفت و تو گوش مردم آبادی زمزمه می کرد... همه گرمای آسمون رو جمع می کرد و یه لطافت خنک رو هدیه می کرد به مردم ده... از اون راه های دور دور نسیم رو صدا می کرد... ساز می گرفتن و دونفری یک کنسرتی می ذاشتن با هزار نوازنده... مستی رو هدیه می کرد به همه اهل روستا... و به بچه روستا که تشنه و سوخته از مزرعه می اومد و پای سپیدار، خسته می افتاد و خمار بر می خاست ... حالا سال هایی که مثل چند قرن می مونه گذشته و بچه روستا تنهاست... تنهای تنها... همه سیاهی آسمون یکجا تلنبار شده روی فرق سرش که شده سفید عین برگ های سپیدار... همه نغمه های شوم توی مغزش وز وز می کنن... تف آتیش آسمون ریخته توی جانش و از درون خاکسترش می کنن ... سپیدار سال هاست که رفته... سایه اش رفته... نغمه هاش ساکت شده و بچه رعیت فقط آه براش مونده و حسرت... حسرت... حسرت!