سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

عاشقان عیدتان مبارک باد!

 

عید قربان بر شما مبارک باد

 

از سعدی شیراز جایزه بگیرید!

 

باور بفرمایید همین صبح عیدی بود که وقتی چاق سلامتی ای با سعدی شیراز داشتم، این عیدی رو مخصوص عیدقربان تقدیم خوانندگان "سپیدار" کردند و تازه فرمودند که جایزه هم می دهند! حالا بخونید تا باورتون بشه!

 

هر که به خویشتن رود... ره نبرد به سوی او

 

بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

 

باغ بنفشه و سمن، بوی ندارد ای صبا

 

غالیه ای بساز از آن طره مشک بوی او

 

هرکس از او به قدر خویش، آرزویی همی کند

 

همت ما نمی کند، زو به جز آرزوی او

 

من به کمند او درم، او به مراد خویشتن

 

گر نرود به طبع من،‌ من بروم به خوی او

 

دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع

 

دیده به سوی دیگری دارم و دل به سوی او

 

دامن من به دست او روز قیامت اوفتد

 

عمر به نقد می رود، در سر  گفت و گوی او

 

 سعدی اگر برآیدت پای به سنگ، دم مزن 

 

  روز  نخست  گفتمت  سر  نبری  ز کوی  او

                                     

هر کدام از خوانندگان سپیدار که در یک پاراگراف بهترین تعبیر رو از بیت آخر (سبزرنگ) برا سپیدار بفرسته، یه جایزه موندگار دریافت می کنه!

نظرات 10 + ارسال نظر
محمدرضا سلطانی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 16:11 http://webnevesht.blogfa.com

سلام آقای جعفری. حالتون چطوره .وبلاگ خیلی خوبی دارین. واقعا خوشم اومد. لینک وبلاگتونو توی وبلاگم گذاشتم. خوشحال می شم به وبلاگ من هم سربزنین و نظراتتون رو بگین.
البته اگه مطالب آرشیوم رو بخونین بهتره.

رویا چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 19:26

سلام استاد
عیدتون مبارک فکر میکنم حافظ بتونه جواب بیت بیته سعدی را بدهد
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟ و یا
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
رو شکر کن مباد که از بد بدتر شود یا
دست از صلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا حان ز تن بر آید .......
گفتم به خویش کز وی بر گیر دل دلم گفت :
کار کسیست این کو با خویشتن بر آید.....
یا علی رویا ملکی بی سوادترین روزنامه نگار جهان

سلام خانم ملکی! روزنامه نگار با ذوق!
اگه موافق باشی... صبر می کنیم تا بقیه دوستان هم نظراتشون رو بدن. شاد و سرفراز باشی.

لطیف پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 17:14

سلام جناب آقای دکتر. عید شما هم مبارک . راستی،‌شما از این سئوال سختر تر نبود بپرسین. فعلن باشه برای بعد تا یه پاسخ قِشنگ واسش پیدا کنم.

سلام لطیف... خدا قوت... منتظر هستم... حتما نظر بده... شاید بردی جایزه رو!!؟

حمید حمیدیان شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:48

سلام و دو صد دروود
من فکر می کنم این بین سعدی با شعری از حافظ هم معنی باشد
" در زلف چون کمندش ای دل مپیچ که آنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت"

برادر حسین شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 18:52

عید قربان بر شما مبارک و عید غدیر نیز تهنیت شعری از زنده یاد سهیلی تقدیم استاد می شودجوانی ، داستانی بود

پریشان داستان بی سرانجامی

غم آگین غصه تلخی که از یادش هراسانم

به غفلت رفت از دستم، وزین غفلت پشیمانم

***

جوانی چون کبوتر بود و بودم یکی طفل کبوتر باز

سرودی داشت آن مرغک ـــ

که از بانگ سرودش مست بودم، شادمان بودم

به شوق نغمه مستانه او نغمه خوان بودم

نوائی داشت

حالی داشت

گه بی گاه با طفل دلم قال و مقالی داشت

***

جوانی چو کبوتر بود و من بودم یکی طفلی کبوتر باز

که او را هر زمان با شوق ، آب و دانه ای میدادم

پرو بال لطیفش را بلبل ها شانه می کردم

و او را روی چشم و سینه خود لانه می دادم

***

ولی افسوس

هزار افسوس

یکی روز آن کبوتر از کفم پر زد

ز پیشم همچنان تیر شهابی، تند، بالا رفت

***

به سو ی آسمانها رفت

فغان کردم ـــ

نگاهم را چنان صیاد ـــ دنبالش روان کردم

ولی اوکم کمک چون نقطه شد و ز دیده پنهان شد

به خود گفتم که :آن مرغک به سوی لانه می آید

امید رفته روزی عاقبت در خانه می آید

ولی افسوس

هزار افسوس!

به عمری در رهش آویختم فانوس جشم را

نیامد در برم مرغ سپید من

نشد گرم از سرودش خانه عشق و امید من

کنون دور از کبوتر ، لانه خالی، آسمان خالیست

بسوی آسمان چون بنگرم تا کهکشان خالیست

***

منم آن طفل دیروزین ـــ

که اینک در غم هم نغمه ای با چشم تو مانده

درون آشیان ز آن همنوای گرم خو یک مشت « پر » مانده

« پر او چیست دانی؟ هاله ی موی سپید من

فضای آشیان خالیست

چه هست آن آشیان؟ ـــ

ویران دلم ، ویرانه ی عشق و امید من

***

هزار افسوس!

هزار اندوه!

جوانی رفت، شادی رفت ، روح و زندگانی رفت

غم آمد، ماتم آمد دشمن عشق و امید آمد

پدر بگذشت، مادر رفت، شور عشق از سر رفت

سپاه پیری آمد ، هاله ی موی سپید آمد

***

کنون من مانده ام تنها

ز شهر دل گریزان، رهنورد هربیابانم

سراپا حیرتم، درمانده ام، همرنگ اندوهم

چنان گمکرده فرزندی

به صحرای غریبی، بی کسی ، هم صحبت کوهم

***

صدا سر میدهم در کوه:

کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها؟!

جواب آید به صد اندوه:

کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها...؟!

سلام برادر حسین... دل سپیدار برات تنگ شده بود... دیگه اینقدر غیب ات نزنه ها... سپیدار دل نازکه... غصه اش می شه. به امید دیدار

ناهید دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:53

سلام استاد
اینقدر سوال سختی بود که من از خیر جواب گذشتم....راستش ایراد از منه مه با شعر میونه ی خوبی ندارم...البته ناگفته نماند خیلی کنجکاو شدم بدونم جایزه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ (;

سلام و صدسلام
اتفاقا جواب خیلی خیلی راحته ... مصرع آخر رو دقت کن! جایزه هم یه چیز خیلی موندگار هست... نظرت رو بفرست شاید برنده شدی! یا حق

ناهید دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:01

یعنی من از روز اول به تو گفتم این کار را نکن ...حالا که گوش ندادی و انجام دادی اگر سرت به سنگ هم خورد...هیچی نگو........جواب این بیددددددددد؟؟؟؟؟خوب بیدددددددددددد؟؟؟

آره ناهید... خوب بید!!

اقاقیا دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 16:50

سلام ...سپیدار عزیز و نازنین
عید تو هم مبارک...البته با تاخیر عید قربان و پیشاپیش عید غدیر...
من فکر میکنم شیخ شیراز شعرش مربوط به تمام ایام است
خصوصا زمان حاضر که کمی توجه و تامل رامی طلبد
در بیت اول و آخر جواب را داده است ولی شما آنقدر استاد سختگیری هستید نمی دونم نظر شما تامین میکند یا خیر
اگر مشکل و سختی برایت پیش آمد غصه نخور و بردبار باش
سکوت وصبر در بعضی مواقع بهترین راه حل است.
از ابتدا گفتم که بدون حق و یاری ا(رب)راه به جایی نمی بری
و اگر هم بدون درک حق بجایی برسی بی فایده است.چون در بیت اول میگه که هر که به خویشتن رود ..ره نبرد بسوی او
یا حق

سلام اقاقیای خوش ذوق
پاسخ شما درسته... فوقش کامل نیست!! ضمنا پاسخ اصلی در مصرع آخر هست! این هم یک راهنمایی دیگه. برقرار باشید

اقاقیا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:22

سلام...سپیدار عزیز
گفتم که شما استاد سختگیری هستید...جواب ما را هم در حد خودمون قبول کنید...نه دکترای خودتون استاد..
چون راهنمایی فرمودید :جواب در مصرع آخر است فکر میکنم مد نظر شما از روز نخست باشدکه بنظرم روز قالو ابلی است
روز اول خلقت که همه عهد کردیم که جز رب چیزی را نپرستیم
و اطاعت رب کنیم...ولی حالا!!!!!!!!!!؟؟؟
امیدوارم نظر شما تامین کرده باشد
یا حق ...برقرار باشید.

سلام اقاقیای کنجکاو
خب... این از روز نخست... بعدش چی؟ ادامه بده لطفا... نصفه نذار... موفق باشی

سپید....ار دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:14 http://sepidar42.blogfa.com/

سلام استاد ما که به جایزه ها نرسیدیم ولی گمون کنم در حد سوات ناقص من ترجمه اش !!! این می شه که برو خدا رو شکر کن پات به سنگ خورد من که از روز اول گفتم سرتو هم به باد می دی !!! پس غر نزن خدارو شکر کن !!!
یعنی این ... حالا جایزه چی دادین ؟؟!!! آپ کردین برای ما هم جایزه بذارید ها وگرنه من یکی حسودیم می آد !
در پناه خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد