روانشناسی اعتراض ایرانیان(۵)

روانشناسی اعتراض هر فرد یا جامعه، نوعی تناسب و تقارنی شگفت با دیگر جنبه های اخلاقی و رفتاری آن فرد یا جامعه دارد. برای مثال، روانشناسی تقدیر (قدردانی) ما ایرانیان در قبال سرمایه های بزرگ انسانی این سرزمین، تقارنی معکوس و تاسف بار با روانشناسی اعتراض ما در قبال دولت و دولتمردان دارد: معمول این است که اندیشمندان، دانشمندان، هنرمندان، شاعران و فلاسفه این سرزمین، تا زمانیکه زنده هستند، مورد بی توجهی یا حتی بی اعتنایی، بی احترامی و تحقیر قرار می گیرند اما پس از مرگ شان، چه افراط هایی که در بزرگداشت آنها نمی شود. شاید به همین دلیل است که ما ایرانیان بعنوان قومی مرده پرست، شهرت یافته ایم یا درباره ما گفته می شود که آدم خوب از نظر ایرانیان، آدمی است که مرده باشد! 

این در حالی است که رویکرد رفتاری ما در قبال صاحبان قدرت از جهتی دیگر ناموزون است: قاعده این است که تا فردی در راس قدرت است، موجودی بی عیب و ایراد یا حتی مقدس به حساب می آید و همینکه از قدرت کنار رفت و در گوشه ای قرار گرفت، انواع اشکالات، ایرادها و گناهان به وی نسبت داده می شود.  

این دو ویژگی روانشناختی ناموزون، هنگامی که به شرایط طبیعی خود بازگردانده شوند، کارسازند و مکمل هم محسوب می شوند: تازمانیکه فردی در راس قدرت است، بهتر است با نکته بینی و حساسیت، رفتارهای مدیریتی وی سنجیده و نقد شود و مورد اعتراض قرار گیرد اما  هنگامی که دستش از قدرت کوتاه شد، با انصاف و احترام و اکرام، با او رفتار شود. عکس این رویکرد می بایست درباره سرمایه های فکری جامعه، معمول شود!