روانشناسی اعتراض ایرانیان و بعضی حرف های دیگر

 سلامی دوباره

یکبار دیگر اینجا هستم، برای نوشتن چیزهایی که یکسال و دو روز متوقف مانده بود. البته دلیل این سکوت برای خودم روشن است هرچند به سختی توانسته ام آن را برای بسیاری از شما که پرسان می شدید، روشن کنم. برای من، این سخن آلبرت کامو که "هرگز جز از زندگی ننویس و هرگز جز آنچه را زیسته ای ننویس" یک سرمشق مغتنم است. خب حال اگر شما هم جای من بودید، لابد اینگونه نبود که مثل یک آموزگار فیزیک یا جغرافیا، بیایید و هرچه را که ساعتی پیش یا شب گذشته، خوانده و آموخته اید، برای خوانندگان تان بازنویسی کنید. من هم این کار را نکردم چون هم، توهین به "من" من بود و هم به "خود" خوانندگان.

اگر بخواهیم به سرمشق کامو، پایدار بمانیم، گویی قاعده این است که ذهن با نطفه ی سوژه ای، مطلبی، آموزه ای یا مسئله ای، آبستن می شود و آنوقت رحم ذهن باید این نطفه را با حوصله و بردباری پرورده و پروده کند تا شاکله ای درخور بیابد و نوزادی متولد شود شایسته نگاه منتظران. و این مهلتی می خواهد تا خون، شیر شود و بردباری ای می خواهد به سان بردباری کف دستانی که کاسه می شود به زیر قطره های بی شتاب آبی که از سنگی سیاه می چکد. به هرحال همین است که هست: سنگ خاره ذهن و دل سپیدار و تجربه های قطره چکانی زندگی.

پس می توانم با روراستی به شما بگویم که اگر در این یکسال و دو روز ننوشتم، هیچ دلیلی نداشته است جز همین دلیل. حال اگر متوجه منظورم نشدید، خب دوباره بخوانید.

اما اکنون، بازهم اینجا هستم. روبروی هم نشسته ایم و به عنایت پروردگار، می خواهم درباره یک موضوع، سر صحبت را باز کنم. امیدوارم در حوصله شما باشد و طرف گفتگو بمانید.

شاید خواسته یا ناخواسته، موضوع "روانشناسی اعتراض ایرانیان" ذهن شما را متوجه خود کرده باشد. آیا به نقص عضو بزرگی که از این بابت در شخصیت ایرانی وجود دارد، اندیشه کرده اید و به اهمیت آن در رشد انسانی یک جامعه و جایگاه آن در روش های مختلف زیستن همچون دمکراسی؟

بسیار خب، اگر هم تاکنون به این موضوع فکر نکرده اید، تا بر می گردم، فرصت خوبی است. بعد می رویم سراغ اصل بحث.