سایه، نسیم، چشمه!

یک روز گرم تابستان. شما برای ساعاتی، فرصت خلاصی از محیط خفقان آور شهری را یافته اید؛ خود را به کوهپایه ای می رسانید و به سایه های درختانی که همچون بال فرشتگان در کناره نهر آب خنک گسترده شده اند، پناه می برید. چند کف از آب زلال نهر روان را بر سر و صورت می زنید و تن به خنکای نسیمی می سپارید که همچون مادری مهربان، با سرپنجه های ظریف اش، لطافت و آرامش را به جان شما می ریزد. ساعتی می گذرد و شما سرمست از باده پاک و بی پیرایه طبیعت اید...! گوارای وجود!

 

اکنون اجازه می خواهم از شما، یک پرسش ساده داشته باشم: سایه و نسیم و چشمه، برای آرامش، سرشاری و سرمستی شما، چه اندازه تلاش کردند و چه اندازه به زحمت افتادند؟! لطفا قبل از مطالعه ادامه متن، پاسخ خود را به ذهن بسپارید یا در جایی یادداشت کنید.

 

من از پاسخ شما آگاه نیستم اما پاسخ من به سوال فوق این است که سایه و نسیم و چشمه، هیچ تلاشی فراتر از "بودن" در محیط و در کنار شما نکردند و هیچ زحمت اضافه ای نکشیدند.

تنها نکته این بود که سایه و نسیم و چشمه، "حال درونی خوشی" داشتند. از درون خنک، لطیف و شاد بودند و در کنار هرکس هم قرار گیرند، او احساس خنکی، لطافت و شادابی خواهد کرد...

به زبان انرژی ها می توان گفت: این مظاهر لطیف طبیعت، انرژی های درونی خود را غنی، آرام و هماهنگ نگه می دارند. اگر درون نسیم، تفتیده بود (همچون باد داغی که در دل کویر بر صورت شما می تازد)، اگر به جای سایه، در آفتابی گرم گرفتار بودید و اگر خنکای آب، جای خود را به حرارتی سنگین می داد، هم نشینی با این مظاهر طبیعت، نه تنها انرژی های جسمی شما را رام و آرام نمی کرد، بلکه به آشفتگی آنها و پریشان حالی شما، دامن می زد و هرچه به آنها نزدیک تر بودید، خراب تر و بدحال تر!

  

خواستم بگویم: اگر کسانی را که در محیط اطراف ما، در خانواده و در محیط جامعه، هستند، دوست می داریl و اگر در این اندیشه ایم که برای بهترشدن حال و روز آنان، چه کاری از دستمان بر می آید، تنها کار ضروری این است که:

 

درون خودمان، آرام، لطیف و شاد باشد!

نیازی به هیچ تلاش یا زحمت اضافه ای نیست... همین!