همه زندگی... تمام فلسفه آمدن و رفتن...

هفته گذشته توانستم مطالعه دومین کتاب دکتر مایکل نیوتون، هیپنوتراپ برجسته آمریکایی با عنوان The destiny of souls را به پایان ببرم. پاراگراف پایانی این کتاب، بیانی است از همه فلسفه زندگی. دریغ ام آمد ترجمه آن را به شما هدیه نکنم... بخوانید:

"در پایان این کتاب، نقل قولی هست از یکی از مراجعه کنندگان من که آن را (در شرایط ابرآگاه بازگشت روحی) و در مرحله ای بیان کرده است که روحش آماده سفر دیگری از جهان روح برای حلول تازه ای در زمین می شد. فکر می کنم این گفته، پایان مناسبی برای این کتاب خواهد بود":

"آمدن به زمین، چیزی شبیه سفر کردن از خانه خود به سرزمینی است بیگانه. در این دیار غربت(زمین)، برخی چیزها بوی آشنایی می دهند اما بیشترشان، بخصوص آنها که با بخشش همراه نمی شوند،  برای ما غریب هستند تا آنکه با آنها خو بگیریم. خانه حقیقی ما(در جهان روح) مکانی است سرشار از آرامش مطلق، تسلیم کامل، و عشق بی پایان. ما به عنوان روح هایی که از خانه خود جدا می شوند، نمی توانیم در زندگی زمینی، این زیبایی ها را در اطراف خود داشته باشیم. در زمین ما باید بیاموزیم که با نابردباری، خشم و اندوه هماوردی کنیم در تلاش برای رسیدن به عشق و سرزندگی. ما ماموریم که اجازه ندهیم پیوستگی روحمان در مسیر زندگی گسسته شود. ماموریم که خوبی را قربانی بقا نکنیم و تن به رفتارهای سلطه طلبانه یا سلطه پذیر نسبت به دیگران ندهیم. ما آگاه هستیم که زندگی در یک جهان ناتمام، ما را یاری می دهد که مفهوم حقیقی کمال را دریابیم. ما از پیش از آغاز سفر زمینی، در جستجوی شجاعت و شرافت ایم و در سفر زمینی، همانطور که خودآگاهی مان رشد می کند، کیفیت وجودی مان نیز بارورتر می شود. این همان آزمایش محتوم ماست و عبور سرفرازانه از این آزمایش، سرنوشت ما را شکل می دهد. "