همه پرسش های من از خدا... (۵)

تا حالا فکر کرده اید که چرا یک باغبان، یک کشاورز،یعنی کسی که با دانه و بوته و نهال و آب و گیاه و خاک و درخت سروکار دارد، دچار مشکلات فلسفی درباره جهان و خدا و خودش و هدف زندگی نمی شود؟ بله لابد به این دلیل که که این آدم های روستایی سواد درست و حسابی ندارند و عقلشان به این حرفها قد نمی دهد. آدم های ساده دل و ساده ذهنی هستند که اساسا اندیشه ابتدایی آنها ظرفیت طرح این دست سوالات را ندارد...

بسیار خوب، در اینجا قصد چالش با اینگونه برداشتی را که ممکن است شما قبول داشته باشید یا نداشته باشید، ندارم. می خواهم ذهن خود و شما را متمرکز کنم بر نکته دیگری که طبعی لطیف و گریزپا دارد اما چنانچه شکار ذهن ما بشود، بسیار گوارا، آرامش بخش و مرهم گذار است.

به نظر من، یک کشاورز دچار مشکلات فلسفی و سوال و گمان و تردید درباره هستی نمی شود تنها به این دلیل که با مغز زندگی، نفس زندگی، نبض زندگی و خود زندگی  تماسی مستقیم و بلاواسطه دارد بلکه در آن غوطه می خورد! همه مشکلات، تردیدها، سوال ها، وسواس ها و گمان ها از جایی شروع می شود که تماس بی واسطه انسان با زندگی دچار فاصله می شود و هر اندازه که فاصله هسته وجودی آدمی با هسته زندگی بیشتر شود، گمان ها و تردید هایش بیشتر می شود و غبارهای درونی و ذهنی اش افزون تر.

بروز این گمان ها و تردید ها در ذهن آدمی شاید خود یک امتیاز است برای زایش های فکری و عقلی اما نکته این است که محکم ترین پاسخ های عقلی نیز اگر هم به قبول عقلی بیانجامد، هرگز به آرامش، نشاط، غنودگی و آسودگی درون و در یک کلام به ایمان منجر نخواهد شد...

جنس و ذات آدمی به گونه ای است که تنها در تماس بی واسطه با زندگی و مظاهر آن است که به ایمان و آرامش می رسد. تکه نهال کوچکی که در دست کشاورز است یک کتاب کامل فلسفی از نوع فطری آن است که خواندنش نیاز به سواد و مدرسه و دانشگاه ندارد. هسته فطرت او این کتاب را می خواند، چه خواندنی! خواندنی که مستقیما میوه دل او می شود و مایه آرامش و ایمان او به هستی و آفریدگار حکیم و مهربانی که در یک تکه نهال، نقشه کاملی از یک درخت پربار سیب را نهاده و هرگز نقشه هیچ درختی با دیگری اشتباه نخواهد شد...

بهترین آرزو، سفارش و یاری ای که به همدیگر تقدیم می کنیم این است که فرصت تماس بی واسطه با زندگی را برای هم فراهم کنیم... راستی شما دلتنگ دشت و درخت و چشمه و کوه و دریا نیستید... من که بسیار تشنه ام... بسیار!