وقتی بمیریم چه کار می کنیم؟ گفتگویی با دکتر مایکل نیوتون(۲)

خانم آرسنال:  اینطور که سوابق نشان می دهد، آشنایی شما با یافته های مربوط به زندگی پس از مرگ (زندگی در فاصله میان زندگی ها) به صورت تصادفی و هنگامی اتفاق افتاد که سرگرم درمان بیماران خود از طریق خواب مصنوعی بودید. چه شرایط و حال و هوایی بر این کشف حاکم بود؟

دکتر نیوتون: بله، یک روز خانمی به مطب من مراجعه کرد که از مشکل مزمن افسردگی رنج می برد و ادعا می کرد که در جامعه احساس انزوا می کند و نیز دلتنگی عمیق و  تاثرآوری نسبت به دوستان قدیمی خود دارد. من از او سوال کردم که آیا این دوستان که اکنون نزد وی نیستند، همان دوستان دوران کودکی هستند؟ وی پاسخ داد:" نه! من آنها را در زندگی کنونی خود نمی بینم و تنها در خواب و رویاهای خود با آنها دیدار می کنم".  پس از آن این خانم را به خواب عمیق مصنوعی فروبردم و از او پرسیدم آیا این دوستان متعلق به دوران زندگی بزرگسالی تو هستند؟ وی پاسخ داد: نه. پرسیدم: شاید دوستان فراموش شده دوران کودکی تو هستند؟ وی دوباره پاسخ داد: نه. پس از آن بود که ما شروع به جستجو در برخی زندگی های قبلی وی کردیم و به تدریج شماری از این دوستان مورد علاقه پیدا شدند. با این حال این خانم می گفت که هنوز بیشتر آن گروه دوستان خود را ندیده و مشتاق است که همه آنها را باهم و یکجا دیدار کند. این بیمار در خواب مصنوعی عمیق خود اضافه کرد که دلیل احساس انزوا و افسردگی اش همین دور افتادن از حلقه دوستان می باشد.

تا اینجا هنوز من نمی دانستم که وارد چه دنیایی شده ایم و  احساس درماندگی می کردم. هنوز نفهمیده بودم که این زن، از قدرت گیرندگی بسیار بالایی برخوردار است و به تدریج نیز در این مسیر عمیق تر پیش می رود. بعدها بود که دریافتم که این یک روش بسیار مناسب و کارآمد برای بردن یک فرد به آن شرایط ذهنی ای است که نام " وضعیت ابرآگاه" را بر آن نهاده ام. من ناخودآگاه از کلماتی در گفتگو با این خانم (در حالت خواب عمیق مصنوعی) استفاده می کردم که کلید واژهایی کارآمد برای هموارکردن مسیر بازگشت روحی بود. در مورد این خانم، واژه گروه، یک کلیدواژه بود. پس از آن، از وی پرسیدم: آیا هیچ زمانی در گذشته بوده است که شما به دلیل همراه بودن با گروه دوستان خود، احساس تنهایی نمی کرده اید؟ وی بلافاصله پاسخ داد: آری! بعد من این سوال ساده را مطرح کردم که: خب، به آن زمان برو و لحظه ای بعد، این خانم درحالیکه چشمانش بسته بود، شروع به خندیدن کرد و درحالی که به دیوار دفتر من اشاره می کرد می گفت: حالا من همه آنها را یکجا می بینم. از او سوال کردم آیا این مربوط به یک زندگی قبلی شماست؟ وی پاسخ داد: نه من اکنون در جهان ارواح آنها را دیدار می کنم. اینجا بود که در بر روی من باز شد. البته قبل از این نیز با (روش) بازیابی زندگی گذشته افراد، سروکار داشتم، چیزی که من تا کنون و در کار سنتی خود هرگز مورد استفاده قرار نداده بودم. بنابراین می شود گفت که بنده آماده ورود به مهمانی بودم. با این حال، نتایج این جلسه خواب مصنوعی، همه چیز را برای من تغییر داد. آنچه اتفاق افتاده بود، من را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود؛ بارها و بارها نوار صحبت های او را گوش دادم، گفته های این خانم را در قیاس با گفته های دیگر بیماران پالایش کردم و آهسته آهسته تکه های این پازل گردهم آمدند.

 

خانم آرسنال: استقبال جامعه دانشگاهی از کار شما چگونه بود؟

دکتر نیوتون: وقتی برای نخستین بار به این کشف دست یافتم که می توان به روح نامیرای افراد و ذهن آنان از طریق خواب مصنوعی عمیق دست یافت، در این باره به هیچ کس چیزی نگفتم. البته افرادی که در این مسیر با من کار کرده بودند به دوستان خود چیزهایی می گفتند و بسیاری افراد تازه نیز به من مراجعه می کردند. اما هیچگاه من به سراغ معارف متافیزیکی نرفتم، به کتابفروشی ها هم نرفتم تا مطالب متافیزیکی را پیدا کنم چرا که نمی خواستم تحت تاثیر چیزی قرار گرفته یا پیش داوری خاصی داشته باشم. به جای آن به تنهایی کار را ادامه دادم و تلاش کردم تکه های مختلف پازل را کنار هم بگذارم. بیشتر پژوهش های من در دهه های شصت و هفتاد انجام شد و حتی تا دهه هشتاد دست به کار نوشتن کتاب سفر روح نشدم.  تالیف این کتاب چندسال وقت گرفت چراکه تا آن زمان چنین کتابی نگارش نشده بود و من می خواستم که مطالب این کتاب به خوبی فهمیده شود. هنگامی که نهایتا کتاب را منتشر کردم و همکاران قدیمی ام آن را دیدند، تصور می کردند که من ادراک خود را از دست داده ام! آنها نمی توانستند باور کنند. برخی از همکاران نیز که خود دست اندرکار هیپنوتراپی بودند، بسیار تحت تاثیر قرارگرفتند اما روی هم رفته این موضوعی نبود که برای هیپنوتراپ های سنتی چندان پذیرفتنی باشد. البته برای مردم عادی، کار من بسیار جالب توجه بود و  می خواستند در این زمینه که زندگی در سوی دیگر چگونه است اطلاعاتی به دست آورند. می خواستند بدانند که هدف از زندگی دنیایی چیست و چرا آنها جسمی را که اکنون دارند انتخاب کرده اند... و سوال هایی از این قبیل.

 

خانم آرسنال: برای بیشتر مردم، مذهب به صورت سنتی این خلاء اطلاعاتی درباره زندگی پس از مرگ را پر کرده است. آیا شما هیچ نوع اعتقادات مذهبی خاص یا دیدگاههایی قبل از این پژوهش ها داشتید؟

دکتر نیوتون: نه. من عضو هیچ مذهب یا موسسه مذهبی ای نبودم و صادقانه بگویم تاحدودی هم از آنان پرهیز می کردم و از بسیاری جهات هنوز هم چنین وضعیتی را دارم. هرچند به اعتقادات مردم احترام می گذارم چرا که این اعتقادات باعث سرپاماندن ما می شوند. می توانم بگویم که زندگی مذهبی من شامل برخی بررسی های فلسفی و نوعی علاقه به تناسخ و حلول مجدد روح در جسمی تازه بود. من بیشتر یک منکر (وجود خداوند) بودم و بسیار کنجکاو شدم که چرا باید کسی مثل من برای انجام این کار انتخاب شده باشد و این گزینش را چه کسی صورت داده است که من به این آگاهی ها دست یافته و آن را به مردم ابلاغ کنم چرا که از نظر خودم هیچکس برای انجام این ماموریت از من بی صلاحیت تر نبود.  با همه این احوال، در مسیر این پزوهش ها بود که مراجعه کنندگان به مطب، بنیاد اعتقاد معنوی جدیدی را به من هدیه کردند و من از این بابت بسیار مدیون آنها هستم. (ادامه دارد...)