سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

ایران و ایرانی (4)

در چند سال اخیر، بحث شیرین ازدیاد موالید یا همان "اولاد بیشتر، زندگی جالب تر" هر از گاهی به موضوع بحث و مشاجره موافقان و مخالفان تبدیل می شود و رییس جمهور محترم نیز هرگاه احساس کنند که درجه هیجان خون جامعه پایین آمده، جرقه ای به آتش این موضوع جذاب می زند و ضمن به جان هم انداختن اینطرفی ها و آنطرفی ها، شرایطی فراهم می کنند که کارشناسان جمعیت و مسائل پیرامونی آن، خونشان خونشان را بخورد و خودشان را اینقدر به در و دیوار بکوبند تا بیحال به گوشه ای بیفتند! این کارشناسان بی نوا که مثل بقیه همکارانشان، هر تقلایی می کنند، کسی تره هم برای داد و بیداد هایشان خرد نمی کند، حواس شان نیست که نسل هر گونه ی جمعیتی که در این آب و خاک رو به ازدیاد باشد، نسل آنها همینطوری هم در آستانه انقراض است چه برسد به اینهمه خون جگری که با یک کلمه حرف رییس جمهور محترم به خودشان می دهند که تنها حاصلش تسریع در انقراض کامل نسل این گونه ی نادر و فی الحال کم خاصیت آدمیزادی در این مملکت است...

بگذریم... اصلا  این مسئله چه ربطی به ما دارد که نه سر پیازیم نه ته آن! مملکت رییس جمهور دارد و به قاعده مالوف و خانه خراب کن ایرانی، صلاح مملکت خویش هم خسروان دانند. ایشان یک توصیه ای برای ازدیاد شادی و سرگرمی و افزایش جاذبه های زندگی و در عین "حال" استحکام پیوند خانواده می نمایند، حال اگر کسی مخالف است یا خوش اش نمی آید، چه بسا خودش مشکل دارد و از سر حسادت، مخالف نزدیکی پیوندهای خانواده می باشد.

بنابراین رای ما در این زمینه (لطفا نگویید حالا کی رای شما را خواست!) ممتنع بلکه موافق است مشروط به یک شرط ساده. از آنجا که مردم ما مسلمان هستند و حفظ کرامت و شرافت و حرمت مسلمانان و دیگر هم وطنان امری واجب است و از آنجا که نظافت و تمیزی و پاکیزگی از ایمان است و از آنجا که ما الگوی همه مسلمانان و  اهالی جهان هستیم و خیلی پیش آمده که برای حل مسائل جهانی و مشکلات بین المللی به ما مراجعه کرده اند و پشت در اتاق مان به انتظار نشسته و ما هم راه حل های قشنگ و با نمکی به آنها هدیه کرده ایم، عمل به این شرط ساده نباید چندان توقع بیجایی باشد بخصوص که نیاز به چندان فن آوری پیچیده ای هم ندارد (که حسد دشمنان را تحریک کند و هی قطعنامه علیه ما صادر کنند) و اگر یک مدیریت نسبتا با سلیقه و مقادیری مصالح با کیفیت و شماری کارگر و بنا (افغانی باشند که بهتر و باصرفه تر)، فراهم شود، این مشکل "رفاهی- حیثیتی" تا حدودی برطرف خواهد شد.

اما اصل مشکل: حتما برای شما هم خیلی پیش آمده که احیانا به توفیقی اجباری یا اختیاری، سفری به یک گوشه این مملکت داشته اید؛ شمال و جنوب و شرق و غرب آن هم فرقی نمی کند، این مشکل همه جا، پیش چشم شما قرار می گیرد و شما لاجرم با آن رو در رو می شوید. کافی است در حین سفر، خودتان یا همراهان نیاز به قضای حاجت پیدا کنید و به ناچار در اولین پمپ بنزین، یا همانگونه که تابلوهای بزرگ اتوبان نشان می دهد "استراحتگاه!" یا رستوران یا پارک یا جایی مشابه آن، مجبور به توقف شوید. در آن صورت است که در دستشویی ها با چنان صحنه های فجیعی مواجه می شوید که آرزو می کنید ای کاش این آدمیزاد، از اصل و اساس چیزی نمی خورد و نمی آشامید تا مجبور به تن دادن به این همه خفت و حقارت در مشاهده آن اماکن متعفن و مخروبه و پوشیده از چرک و کثافت و کهنگی نباشد غافل از اینکه قضای حاجت، ضرورتا مستلزم اینهمه شرمساری و شکنجه نیست و هستند ممالکی که نه مسلمان اند و نه اینهمه ادعای طهارت و پاکی دارند اما هنگامی که بعنوان مسافر در میانه راه به دستشویی های آنها مراجعه می کنید، از نظافت و تمیزی و کیفیت بالای محیط دستشویی ها، در و دیوار پاکیزه و توالت ها و روشویی ها و خلاصه همه امکاناتی که برق می زنند، برای اولین بار احساس می کنید که آدمیزاد چقدر ارج و قرب دارد آنجا!

حتی گاهی دیده می شود که در این اماکن تمیز و پاکیزه، که به معنی واقعی کلمه سرویس های بهداشتی هستند، فردی در نقش همان "آفتابه دار" های قدیم ما- البته با یک لباس بسیار تمیز و سرو وضع مرتب و ابزار و وسائل نظافت- حضور دارد و هر مراجعه کننده بعد از آنکه با استفاده از سرویس دستشویی حالی تازه کرد، سی چهل سنت پول خرد جیب خود را به او می دهد و با کمال شگفتی می بیند که وی بلافاصله به همان دستشویی که تازه از آن استفاده شده می دود و آن را برای مسافر بعدی، دوباره تمیز و پاکیزه می کند. درست برخلاف آدم های وارفته، ژولیده و بی حال (و احیانا معتادی) که در ورودی دستشویی های ایران، ولو شده و همه حواسشان به دستان شما و کاسه کثیفی است که جلوشان گذاشته اند و مسافرانی را که محکم بینی خود را گرفته و در حال فرارند، به انواع مقدسات قسم می دهند و دعا می کنند که چیزی در کاسه آنها بیندازند!

غرض، خواستم بگویم که بنده هم موافقم که انواع دلایل و استدلال های علمی و کارشناسی در مخالفت با شعار بنیادین "اولاد بیشتر، زندگی جالب تر" را بنیدازیم توی سطل آشغال دفتر آقای مشایی و به جای آن وقت خود را صرف استحکام پیوندهای خانواده و ازدیاد نسل مومنین و مومنات نماییم. برای بنده هم همانند جناب آقای مشایی – که البته سابقه ای درخشان در طراحی و اجرای سیاست های گردشگری و دیگر امور مملکتی دارند- مسائل پیش پاافتاده ای همچون ضرورت فراهم بودن زیربناهای رفاهی، آموزشی، پرورشی و شغلی و سکونتی برای نسلی که قرار است ازدیاد شود- محلی از اعراب ندارد و مومنین باید با همه همت و توان و بدون پراکنده کاری های بی حاصل، به آن امر مهم مشغول شوند.... تنها به این شرط که...

ابتدا امکان قضای حاجت آبرومندانه و بدون شرمندگی نسل کنونی و نسل های تکثیرشده آینده را فراهم کرده باشیم. همین!

با این آرزو که روزی، ما ایرانیان، شایسته این سرزمین بزرگ و سرمایه های ممتاز مادی و معنوی آن باشیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
سپیدار شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 http://sepidar42.blogfa.com/

سلام
این دفعه گمون کنم اول شدم
خوندم و استفاده کردم و مثل همیشه لذت بردم
دستتون درد نکنه استاد
در پناه خدا باشید و سرفراز

گل... یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:14

سلام...واقعا از خواندن مطالبتون لذت می برم...تعارف نبود...موفق و سربلند باشید.

سلام و احترام
از اینکه مطالب سپیدار را می خوانید، خوشنودم و از تشویق شما سپاسگزار. لطفا در حدودی که وقت شما اجازه می دهد، مظالب را نقد کنید یا اگر سوژه ای را برای نوشتن مناسب می دانید، پیشنهاد بدهید. در صورت نیاز می توانید مطالب خود را به sepidaar@gmail.com ارسال فرمایید.
با آرزوی سلامتی و حال خوش برای شما

...گل یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:28

اگه قابل بودم، با کمال میل...سوژه ای خیلی وقته ذهنمو مشغول کرده و اون استفاده نادرست از هر ابداع و نوآوری در ایرانه، مثلا همین وبلاگ نویسی...راستش مقایسه وبلاگ عزیزان صاحب نظری مثل شما با وبلاگ هایی که به معنای واقعی کلمه مبتذل هستند و از درج هرگونه جفنگیات!! خودداری نمی کنند، منو به این فکر انداخته که چرا ما ایرانی ها قبل از این که با ماهیت و کاربرد چنین نو آوری هایی آشنا بشیم، فقط به صرف تقلید فورا به استفاده از اونا روی می آریم...خیلی جالبه، در برخورد اتفاقی با چنین وبلاگ هایی من همیشه از خودم می پرسم جدا هدف نویسنده از این همه صرف وقت چیه؟ و به هیچ پاسخی نمی رسم، چو ن حتی این وبلاگ ها خاصیت دفتر خاطرات رو هم ندارند...نمی دونم شما هم این سوال براتون پیش اومده یا نه؟ تو این روزهای عزیز ما رو هم دعا کنید لطفا...کمی بیش از همیشه محتاجیم...با تشکر

سلام. بهترین دعاها و آرزوهای من برای آرامش و سلامتی شماست

عاطفه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 http://www.tandissa.blogsky.com/

سلام
شاگرد همیشه از اوستاش یاد می گیره ، من هم که همیشه شاگردتونم استاد .

حامد شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:13 http://1god1love.blogfa.com

دکتر از اینکه میبینم پس از یکسال بازگشتید خیلی خوشحالم.بسیتر دلتنگ شمام.همیشه شاگرد شما حامد.

گل... شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:30

سلام ...
ورود 2 عضو جدید به خانواده اتونو تبریک می گم... ان شاء الله که خوشبخت بشند و زندگی دلنشینی رو شروع کنند...احتمالا تحولات اخیر دلیل تاخیرتونه...لطفا آپ کنید دیگه خیلی دیر شده ها...
سربلند باشید

سلامی چو بوی خوش آشنایی!
حق باشماست. دلیل اش هم اینکه تازه امروز تونستم بیام و پیام ها رو چک کنم. از تاخیر در پاسخ پوزش می خواهم.
اما در باره آپ کردن سپیدار... به احترام درخواست شما هم شده، بر روی چشم. فکر کنم مطلب بعدی حال و هوای "سخت گیری و تعصب خامی است" رو داشته باشه... دعا کنید درست از آب در بیاد و من هم زیر آب نرم. سلامت باشید و خوش حال

راستی... بابت تبریک تون... واقعا ممنون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد