سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

ایران و ایرانی(۳)

 رتبه ما ایرانیان در استفاده مفید از اوقات زندگی، نیازی به یادآوری ندارد همانگونه که برای اثبات اصل آن، چندان نیازی به بررسی و پژوهش و آمار و ارقام- که فراوان هم وجود دارد- نیست. کافی است هریک از ما، هرکجا هستیم، نگاهی به خودمان و دور و اطرافمان بیندازیم تا برایمان مسلم شود که در ردیف بالاترین حیف و میل کنندگان اوقات زندگی هستیم؛ خانه و خیابان و اداره و کارگاه هم فرقی نمی کند. حالا ببینید ما مردمی که هیچ فرصتی را برای حرام کردن وقت های دراز و فرصت های پرشمار از دست نمی دهیم! به هنگام رانندگی چه هیجان و وسواسی برای صرفه جویی در ثانیه ها و بلکه دهم ثانیه ها داریم. درست برعکس مردمان همه کشورهایی که هرچه در استفاده مفید از اوقات زندگی خود، دقیق و صرفه جو هستند، به هنگام رانندگی، بی شتاب اند و در اختصاص وقت برای راندن آرام و انسانی، دست و دلبازند. یادمان باشد این بار که پشت فرمان نشستیم، کمی خرده رفتارهای خودمان و رانندگان اطراف را ورانداز کنیم. می بینیم که این الگوها بر رفتار ما حاکم است: 

·        تا جایی که امکان دارد به رانندگان دیگر، راه ندهیم، اصلا هم اهمیتی ندارد که قانونا حق دارند یا نه یا ممکن است به دلیلی در حالت اضطرار باشند و متوقع همراهی و همکاری ما برای رسیدن به مثلا بیمارستان یا... 

  • شک نداریم که عابر پیاده ای که در حال عبور از خیابان است، آدمی نکره و نخواستنی یا اصلا دشمنی است که با پر رویی و جسارت تمام می خواهد از جلوی ماشین ما رد شود و ثانیه ای از وقت گرانقدر ما را هدر! دهد. پس کاملا حواسمان باشد که با هرهیجانی شده او را قیچی کنیم و به او راه ندهیم و اگر هم احیانا، جسارت کرد و با قبول خطر آمد جلوی ماشین، تا یک سانتیمتری او برانیم (البته همراه با بوق و بدوبیراه کلامی باشد شیرین تر می شود) و چنان تن اش را بلرزانیم که بفهمد چه جسارتی به کوه دماوند - که ما باشیم در پشت فرمان ماشین مان - کرده، آنچنان او را بترسانیم که برق از پشت گردن تا سه بند زیر کمر او بدود و نفس اش از بالای گلو، به زیر ناف ساقط شود.  
  • اگر احیانا سوار بر خودروی مان به در خانه رسیدیم و دیدیم که یک هموطن بی توجه و جسور دارد از پیاده روی جلوی پارکینگ رد می شود، با شتاب ماشین را به داخل پیاده رو برانیم و به درب پارکینگ بچسبانیم تا بفهمد که ما اینقدر قدرت داریم که او را وادار کنیم راه خود را کج کرده و از پشت ماشین ما خیابان را دور بزند! حالا مهم هم نیست که هنوز در ورودی پارکینگ بسته است و ما مجبوریم برای بازشدن آن صبر کنیم، مهم این است که عابر پیاده که معلوم نیست از کدام کره ای به زمین ساقط شده، بفهمد چقدر بی معنی است که بخواهد با آرامش از جلوی ماشین ما، رد شود برود سراغ کارش! 
  • خیلی وقت ها جسارت وقیحانه تری هم به ما می شود، عابر پیاده - حالا ممکن است یک پیرزن با نوه اش باشد یا یک پیرمرد یا ولو یک میانسال یا جوان- می خواهد از خط عابر پیاده رد شود! این دیگر خیلی غیرقابل تحمل است، اگر خودمان خودروی اولی هستیم که با نیش گاز سپر خودرو را تا زیر زانویش ببریم و اگر ماشین پشت سری هستیم، خب بوق را برای همین موارد گذاشته اند. فراموش نکنیم که اگر ماشین جلوی ما احیانا با چنین آدم بدذات و خطاکاری مماشات کرد، علاوه بر بوق، سرمان را از پنجره خودرویمان بیرون آورده با چند عبارت آبدار، حال این راننده بی فرهنگ را جای خودش بیاوریم! 
  •  تا جاییکه ممکن است، روی خطوط حرکت کنیم و وسواس داشته باشیم که هیچ فرصتی را برای بالارفتن از سر و کول بقیه خودروها از دست ندهیم. حالا اگر این رفتار استثنایی و غیرطبیعی، موجب می شود که در یک خیابان سه بانده، پنج ردیف ماشین درهم چپانده شوند، سی چهل درصد سرعت حرکت پایین بیاید، کلی جنگ اعصاب درست شود و آمار تصادفات ترقی زیادی داشته باشد، اهمیتی ندارد چون ما راننده با فرهنگ ایرانی کاملا برعکس فکر می کنیم: خر خودت رو برون، بقیه رو بی خیال!
  • بقیه موارد را هم که شما هم مثل بنده کاملا فوت آب هستید...        

اینجا ایران است، سابقه تمدنی هفت هزار سال و در حال حاضر مرکز همه خوبان جهان! سران قبیله هم، در این ساعت مشغول دعوا بر سر این هستند که بالاخره ما فرزندان رستم و اسفندیار هستیم یا کسان دیگر. اصلا هم مهم نیست که یک مویرگ، از هیچ اسطوره تاریخی پارسی و غیرپارسی در تن ما نباشد!

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:44

سلام

مثل همیشه عالی...

حسین چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:55 http://www.sabalancd.com

سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود. اروزی موفقیت دارم برای شما

سپیدار چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:59 http://sepidar42.blogfa.com/

سلام استاد محشر بود مثل همیشه
خوشحالم که می نویسید
امیدوارم همیشه سلامت و ماندگار باشید
در پناه خدا

ندا پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:57

سلام
از روی دلتنگی برای شما یه سری زدم تا دیداری تازه کرده باشم

خوشحال شدم که دوباره شروع به نوشتن کردین

برادر مهربانم امیدوارم همیشه شاد و خوش در کنار خانواده ایام رو گذر کنید

در پناه خدا

سلام خواهر نازنین
آرزوی من هم سلامتی و خوش حالی شما و خانواده است. به امید دیدار

[ بدون نام ] شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:48

سلام دکتر
ببخشید اینطوری صمیمانه و دوستانه گفتم اما شما برای من یک خاطره زیبا وفراموش نشدنی هستید
حالا دیگه عادت کردیم به عادی شدن عادت کردیم که چیز های خوب را نبینیم ونشنویم واگه یک هو یه چیزی به ذهنمون رسید یا ه جایی دیدیم از خوشحالی ذوق کنیم نوشته های شما هم همینطوره. یک بار دوستی داشتم که به دوست دیگه ام گفت: میثم تو مثل ستاره هالی می مونی که هر ۷۰ و اندی سال یک بار می آی و می ری و... حالا شما هم دارین مثل ستاره هالی می شین ستاره ای که همه باید چند ماهی منتظر بمونن تا نوشته های شما را بخونن
اما برای منی که شما یک خاطره زیبا هستین تحمل این دوری خیلی سخت تره چون بارها و بارها برای همه از خوبی ها شما و از روح بزرگتون گفتم.
مطمئنم که من را نشناختین اشکال نداره اما اگه یه حدود ۹ سال قبل برگردید و تو خبرگزاری شانا من رابیشتر به خاطر می آرید.
خیلی از اینکه بازهم وبلاگ سپیدار زنده است خوشحال شدم
خیلی خیلی خوشحال شدم. و در آخر این که شاید اسم من حمیدیان باشه.
با سپاس

سلام حمیدیان نازنین
از اینکه یادی از بنده کردید سپاسگزارم. همیشه آرزوی من موفقیت و خوش حالی روز افزون شماست. سرفراز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد