سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

می دونستی که تو، دو نفر هستی!؟

 

 اشاره: اگر یادتان باشد، در نوشته های قبلی، درباره چهار نوع انرژی که تمامی سرمایه آسمانی و زمینی انسان در سفر دنیایی اوست، حرف زدیم: اول، انرژی روحی که همان جوهره ذاتی و نامیرای آدمی است. دوم، مجموعه انرژی های جسمی. سوم، مجموعه انرژی های طبیعی جهان مادی و چهارم، انرژی های محیط انسانی اطراف ما. در این نوشته، به نکات لطیفی درباره دو "من" (Ego) زنده، هشیار و فعال در وجود شما اشاره می شود. امیدوارم کمی حوصله کنید و بسیار لذت ببرید!

 اجازه دهید از یک جای ساده شروع کنیم؛ با این سوال که آیا تاکنون با خودتان حرف زده اید؟ فکر می کنم پاسخ همه ما به این سوال مثبت است چراکه همه، تجربه کرده ایم که گاه در درون مان دو "رفیق" به گفتگویی گرم فرو می روند و گاه نیز صحنه وجود ما را جدالی تلخ بین دو "طرف دعوا"، در می نوردد! فکر می کنید، داستان از چه قرار است!؟ "آن که گوید از دل من راز کیست؟"

کجایی تو؟ بالاخره پیدات می کنماینگونه می توان گفت که همه اینها، بروزهای دو "من" یا "اگو" در دایره وجود ماست: اگوی روحی و اگوی جسمی. پس، اینگونه نیست که ما "روح" داریم و "جسم" بلکه "من روحی" داریم و "من جسمی" (نفس). هر یک از این دو "من" کشش ها و تمنیات خاص خود را دارند که البته چندان هم با هم همراه نیستند. شاید تصور این نکته برایتان اندکی نامانوس باشد که بروز بیرونی هویت و شخصیت هریک از ما، حاصل نسبت، رابطه، تناسب، انسجام و تعامل میان این دو "من" یا "اگو" است و هر مقدار که هماهنگی، همگرایی و هم جهتی بین این دو "من" بیشتر باشد، بروز بیرونی شخصیت ما، متعادل تر، یکپارچه تر و مطبوع تر خواهد بود. اما این هم سوال خوبی است که بهترین نسبت تعاملی بین این دو "من" کدام است؟ کدام یک بهتر است که تابع دیگری باشد؟ پیامدهای تابعیت هریک از دیگری چیست و چه تاثیری بر سرنوشت ما دارد؟ به پاسخ این پرسش ها هم خواهیم رسید اما ابتدا اجازه دهید، تمرکز بیشتری بر روی این دو "من" داشته باشیم و ویژگی های هریک را تاحدودی مرور کنیم.

گفتیم که "من روحی"، همان فطرت، ذات، هسته و موجودیت نامیرای ماست که هدیه ای است الهی (... از روح خود در او دمیدم- قرآن کریم). "من روحی" هریک از ما در ابتدای آفرینش اش (که خدا داند چه زمانی بوده) وجودی است در ذات خود پاک، آزاد، آگاه به نیک و بد، عاشق، پرستنده، کمال جو و خیرخواه خود و دیگران. مسیر کمال این جوهره روحی نیز، منازلی بسیار دارد و به ضرورت، در منزلی نیز به همراه شدن با "من جسمی" می رسد که از مجموعه ای از انرژی های فیزیکی و مادی سخت، فشرده، فورانی و عصیانگر، شکل گرفته است:

مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مغز، به عنوان پیچیده ترین آفریده مادی، سلطان و فرمانروای این انرژی های فشرده در "من جسمی" است. تا آنجا که به دایره وجودی "من جسمی" مربوط می شود، شباهت زیادی بین انسان و دیگر حیوانات وجود دارد. اما یک تفاوت اساسی بین انسان و حیوان، در پیچیدگی و گستردگی کارکرد مغز است: به مغز هر حیوان، متناسب با نیازها و ملزومات وجودی همان حیوان، گنجایش، ابزارها و کارکردهایی خاص داده شده است. همانطور که بسیاری از کارکردهای مغز انسان، به دیگر حیوانات داده نشده، بسیاری از کارکردهای مغز حیوانات نیز، به بشر داده نشده یا درجاتی بسیار پایین تر و ضعیف تر آن داده شده است. معمولا مجموعه این کارکردها را غریزه می گوییم. اگر "من روحی" را کنار بگذاریم، همه حیوانات (از جمله انسان) تنها دارای یک "من" هستند که کششی پایدار و عمیق به سوی ارضای تمنیات خود دارد و در نتیجه در درون آنها نیز نه گفتگویی شکل می گیرد و نه جدالی. به همین دلیل می توان تصور کرد که حالت های درونی ای همچون شعله کشیدن خشم، شهوت، هجوم خواهش و امواج خواستن، ویژگی مشترک "من جسمی" همه حیوانات (از جمله انسان ها) است. به همین دلیل بازهم می توان تصور کرد که چیزی به نام عذاب وجدان در حیوانات وجود ندارد. تنها مکانیزم فعال در وجود یک حیوان، فرایند نیاز جسمی ===>تمنا یا خواهش==> محاسبه روش رفع نیاز==> هجوم با تمام انرژی های جسمی برای کسب آن می باشد. برای "من جسمی" حالتی به نام "گذشت"، "ایثار"، "فداکاری" و امثال آن قابل تصور نیست.بسیاری از ما آدم ها نیز در موقعیت های بسیاری، گرفتار چنین سازوکاری هستیم. پروردگارا! ما را دریاب.

حال هر لحظه از اوقات زندگی و برشی از بروز بیرونی خود را که در نظر بگیرید از سه حالت خارج نیست: آنچه که ما در بروز بیرونی خود هستیم یا حاصل کنترل و فرماندهی "من روحی" است بر "من جسمی" که همان راه راست زندگی انسان است که هر لحظه می تواند اینگونه باشد یا نباشد. پروردگارا ما را به راه راست بدار! و یا اینکه حاصل کنترل، غلبه و فرماندهی "من جسمی" بر "من روحی" است که باید از آن هر لحظه به خدا پناه برد. حالت سوم نیز جدال بین این دو است که گاه می تواند به غلبه این یا آن منجر شود یا مدتها در صحنه وجود ما ادامه داشته باشد: شخصیتی بی ثبات و رنگ به رنگ! "من جسمی" انسان به دلیل پیچیدگی کارکردهای مغز خود، از این توانایی نیز برخوردار است که- هرچند بصورت موقت- فرمانروایی غرایز خود را پوشیده نگاه دارد و تصویر بیرونی ای متفاوت از واقعیت وجودی فرد را ارائه دهد که وضعیتی خطرناک است(دو رویی یا نفاق)!

هر یک از رفتارهای ما از کدام "من" سررشته می گیرد؟

حال به جنبه جالب دیگری توجه می کنیم. چند نمونه از رفتارهای معمول خود را در نظر می گیریم. برای مثال، غذاخوردن، نمازخواندن، یاری کردن دیگری، خوابیدن، نوشتن، آموختن، رفتار جنسی، روزه گرفتن و مانند آن. روشن است که رفتاری چون غذاخوردن، پاسخ گوی نیازها و تمنیات "من جسمی" است. اما آیا غذا خوردن همه آدم ها، ماهیتی یکسان دارد؟ پاسخ منفی است: بهترین کیفیت آن است که خوردن هر غذا، با فرمانی از "من روحی" آغاز شود. در معارف اسلامی ما، بسیار سفارش شده که پیش از دست بردن به هر خوراک، یاد پروردگار که رازق همه موجودات است، در ذهن ما زنده شود. این است که توصیه شده، برای هر خوراک و حتی هر لقمه ای که بر می گیریم، نام خدا را با توجه و تمرکز بر زبان بیاوریم. با این کار "من روحی" کیفیتی متعالی (بگویید با برکت) به یک عمل غریزی می دهد. یک حیوان، هنگام غذا خوردن تنها و تنها به اشتها و خواهش جسمی توجه دارد و امکان ندارد که به هیچ دلیل غیرجسمی، دست از غذاخوردن بکشد. اما یک انسان، می تواند در عین گرسنگی از خوردن غذا خودداری کند یا بازهم در عین گرسنگی، غذای خود را به دیگری بدهد. شبیه کاری که یک مادر در حق فرزند خود انجام می دهد. در همین جا، اشاره به این نکته خوب است که درجه ای از این نوع گذشت، در غریزه برخی حیوانات نیز کاشته شده است: برخی حیوانات، هنگامی که بچه آنها در سن خاصی است، در خوردن غذا، حتی آنها را به خودشان مقدم می دارند اما وقتی بچه ها از آن سن گذشتند، چه بسا مادر، بر سر تصاحب یک غذا، با فرزند خود نیز منازعه کند.

اما در انسان، آنگاه که فرماندهی "من جسمی" در اختیار "من روحی" است، می شود که "علیرغم نیاز و اشتیاق به غذا، سه روز پیاپی روزه دار بمانند اما طعام خود را به نیازمند و یتیم و اسیر، هدیه کنند (قرآن کریم در وصف رفتاری که علی(ع) و خانواده اش، صورت دادند)".

اینگونه است که غذاخوردن که یک نیاز "من جسمی" است می تواند، آنگاه که با فرمان، تصمیم و اجازه "من روحی" انجام می گیرد، به عبادت تبدیل شود اما حتی نمازخواندن نیز می تواند صرفا عمل "من جسمی" و خالی از کیفیتی سازنده باشد. پس دو وضعیت پدیدار می شود: "من جسمی" خودبخود" (عادت/غریزه) نماز می خواند، غذا می خورد، روزه می گیرد و امثال آن یا این "من روحی" است که "من جسمی" را به نماز، روزه، تغذیه، خواب، رفتار جنسی و امثال آن، وا می دارد. حال برای اینکه کمی حالتان عوض شود! نمازهایی را به یاد بیاوردید که بعد از "الله اکبر" اول نماز، بخش خودکار مغز برای بقیه ذکرها و اعمال، فعال می شود و "من جسمی" شما را به وادی پریشان افکار و آرزوها و محاسبات دنیایی خودش فرو می برد!! به عبارت دیگر، اسیر خیالات، تصورات و تفکرات مغز خود می شوید و ناگاه بعد از سلام به خود می آیید و در می یابید که نماز دیگر تمام شده است! (خسته نباشید!!) چنین نمازی، هرگز به اندازه آن غذا خوردنی که در طول آن، با توسل به یاد پروردگار، انرژی روحی، تمام حوزه جسم و سفره طعام را پر کرده، عبادت نیست!

عنایت دارید یا حواستان جای دیگری است!!!؟

حال شما می توانید هریک از رفتارهای شبانه روز خود را به این سیاق محک بزنید. هر قدمی که بر می دارید، هر اقدامی که می کنید، هر نفسی که می کشید، هر لقمه ای که می خورید، حتی هر جمله ای که در حمد و سوره نماز و رکوع و سجود آن می گویید، آنگاه کمال بخش و با برکت و مقوم ذات و جوهره الهی و آسمانی شماست که با صدور فرمانی از "من روحی" شما به "من جسمی" انجام شود. یک احتمال این است که به همین دلیل در ابتدای برخی سوره ها و دعاهای گرانسنگ قرآن کریم (مثلا سوره توحید که گفته شده، قرائت آن ثواب یک سوم قرآن را دارد)، واژه "قل" یعنی "بگو" آورده شده است. این بگو، همان فرمان "من روحی" است به "من جسمی" که به نیابت پروردگار، صادر می شود.

یک تمرین ذهنی: از رفتارها و گفتارهای ساده تر خود شروع کنید و تمرین کنید که قبل از هر کردار یا گفتار، به جسم خود فرمان انجام آن را بدهید. حتی اگر جسم بصورت خودبخودی به انجام آن عمل روی آورد، عمل را متوقف کرده از نو آغاز کنید. برای مثال به هنگام نماز، قبل از گفتن هر ذکر، به "من جسمی" خود فرمان دهید. (این همان عمل با نیت و نماز با حضور قلب است). با ادامه این تمرین و مراقبت، "من جسمی" از "من روحی" فرمان پذیر می شود. همه کارهای شما با نیت، شروع می شود و "من روحی" فرصت فرماندهی کشور وجود شما را پیدا می کند. "خوشا آنان که دائم در نمازند!"

رضایت پروردگار از هر عمل، هر گفته، هر فکر و هر خواسته ما، این است که با صدور فرمان و اجازه "من روحی" که همان "فطرت الهی" ماست، آغاز شود (بی تردید، ارزش هر عمل به نیت آن است). امیدوارم توانسته باشم تا اینجای مطلب را به خوبی، منتقل نمایم.

بنابراین، "من جسمی" ما می تواند، به فرمان خود و از سر عادت، نماز بخواند یا روزه بگیرد یا حتی هر کار به ظاهر خوب دیگری انجام دهد. مغز انسان از قدرت شگفت انگیزی برای ذخیره کردن اطلاعات (مثلا سوره حمد) و تکرار زبانی و شفاهی آن، حتی در غیبت انرژی روحی (بگویید توجه و تمرکز درونی)، برخوردار است اما این گونه عبادات ناشی از عادت مغز "من جسمی" چندان ارزشمند نیستند.

همه آنچه گفته شد، به معنی جدایی جسم و روح در سفر دنیایی نیست. روح آدمی، پس از حلول در جسم جنین (که معمولا پس از چهارماهگی اتفاق می افتد) به نوعی انسجام، درهم بافتگی و وحدت می رسد اما در هرحال این دو، یکی نمی شوند؛ هریک ماهیت و ویژگی های خاص خود را حفظ می کند. برای آنکه درک نزدیکتری از این وضعیت بدست آورید، نسبت میان راننده و خودرو، یا سوار و اسب را در نظر بگیرید. راننده با خودرو به نوعی وحدت و هماهنگی می رسد اما این دو تبدیل به یک پدیده نمی شوند. مسیری را با هم طی می کنند و سرانجام راننده از خودرو و سوار از اسب، جدا می شود. البته این یک مثال است و باید دانست که کیفیت وحدت "من جسمی" و "من روحی" بسیار پیچیده تر و کامل تر است.

حال می رسیم به گفتگوهای درونی بین این دو نفری که دایره وجودی ما را شکل می دهند. در بسیاری از مواقع، این "من جسمی" است که گریبان "من روحی" را گرفته تا او را خاموش ساخته و به تمنیات خود دست یابد. از نظر حالت های روانی، باید گفت که در چنین مواردی، نوعی تنش، اضطراب و حال بد، سراسر وجود ما را فرا می گیرد. علت این وضعیت ناگوار، این است که انرژی های "من جسمی" از هماهنگی و هم جهتی خارج شده، دچار عصیان و پراکندگی شده اند. جالب است که همین وضعیت برای نیروها یا انرژی های طبیعت نیز در جهان فیزیکی بیرون رخ می دهد. انرژی هایی چون باد، آب، گرما، الکتریسیته و امثال آن، تا زمانیکه آرام و تحت کنترل باشند، بسیار خوب، سازنده و به اصطلاح مثبت هستند. (البته یادتان باشد که ما در جهان، ذاتا و اصالتا، چیزی به نام انرژی منفی، نیروی شر و شیطان، نداریم. یعنی آفریدگانی به نام انرژی های منفی وجود ندارند. در این باره در نوشته جداگانه ای بحث خواهیم کرد) اما همین نیروها، به محض آنکه از شرایط هماهنگ و کنترل شده خود، به هر دلیل، خارج شوند، مخرب، ویرانگر و آسیب رسان می شوند.

گاهی نیز عکس این حالت رخ می دهد: این "من روحی" ماست که گریبان "من جسمی" را می گیرد: زمانی که "من جسمی" در صدد، دستیابی به تمنیات غریزی خود است، "من روحی" تلاش می کند که به آرامی با او گفتگو کند. این همان لحظاتی است که ما نوعی آرامش گرم را در درون خود احساس می کنیم. اما گاهی نیز "من جسمی"، توانسته با خاموش کردن و منزوی ساختن، "من روحی"، به میل خود عمل کند (مثلا به حقوق دیگری تعدی کند و ناپسندی را انجام دهد)، معمولا پس از این مرحله و آنگاه که فوران انرژی های "من جسمی" اندکی آرام گرفت، برای "من روحی" این فرصت فراهم می شود که به ارزیابی، حسابرسی و داوری کردار "من جسمی" بپردازد. این همان نفس سرزنشگر است که پروردگار، به آن سوگند خورده است.

در مبحثی جداگانه، به نسبت میان رفتارهای "من جسمی" با شکل گیری ذات و شخصیت "من روحی" یعنی به "سرنوشت" می پردازیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:04

با سلام بسیار زیبا و عالی بود با تشکر.
در پناه حق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد