سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

دردم از او هست و درمان نیز هم...

دوست و خواهر فرهیخته ام خانم مهندس آذر ب. در ارتباط با نظر یکی از خوانندگان نامهربان سپیدار مطلبی رو فرستادند که برای خود من بسیار درس آموز و لطیف بود... با توجه به ارزش والای این مطلب، و با اجازه خانم مهندس، عین مطلب ایشان رو تقدیم شما می کنم:

 

سلام دکتر خسته نباشید
قبل از اینکه نظرم رو در باره این مطلب بنویسیم باید به یکی از خوانندگانتون سلام کنم و بگم که نگرانش هستم. همونی  که مرتبا سعی میکنه با سپیدار نامهربان باشه! کارش خیلی سخته!
(اگر آنچه در درون دارید مطرح کنید آنچه بیرون ریخته اید شما را نجات می دهد. اگر آنچه در درون دارید مطرح نکنید- آنچه بیرون نریخته اید شما را از بین خواهد برد)
اسم این خواننده رو بذاریم عزیز. براستی کلامش ناشی از درد و سختیه. رنج و ناراحتیه. چند بار دیگر هم از این عزیز مطلب خواندم.  اول درد رو بشناسیم بعد در پی درمان باشیم. این عزیز کلامش آزار دهنده است.
اشکال مختلف آزار کلامی عبارتند از:
۱-دریغ داشتن ۲- ضدیت کردن ۳- دست کم گرفتن ۴- آزار کلامی در پوشش شوخی ۵- در نطفه خفه کردن و منحرف ساختن بحث ۶- تهمت زدن و سرزنش کردن ۷- قضاوت کردن و انتقاد کردن ۸- بی ارزش کردن ۹- خیط کردن ۱۰- تهدید کردن ۱۱- لقب بد دادن ۱۲- فراموش کردن ۱۳- دستور دادن - ۱۴- انکار کردن ۱۵- استفاده از خشم آزارنده
یک نویسنده باید حرمت قلم رو داشته باشه. حرمت آزادی رو حفظ کنه. از همه مهمتر حرمت استاد رو ...
من این ۱۵ مورد رو ذکر کردم تا عزیز من بدونه که چه راهی در پیش داره و سعی کنه تا از این موارد دوری کنه. خوبه که روح پاک و جوانشو با کمک خداوند همواره پاک نگه داره. یک کم ورزش کنه. یک کم کتاب بخونه. راه های مختلفی برای مطرح کردن نظر هست. سعی کنیم راه درست رو پیدا کنیم. می توان در یک ارتباط معنوی و سالم در یک رسانه به نکات زیر برسیم:
۱- مطرح کردن اندیشه های خود و شنیدن اندیشه های دیگران.
۲- ابراز شور و شوق خود و شادمان شدن از اشتیاق دیگران.
۳- به نمایش گذاردن درون خود و انعکاس احساسات درونی.
۴- احترام به خویش و ارج نهادن به دیگران.
۵- کوشش در رشد شخصی و فراهم آوردن زمینه آن برای دیگران.
۶- محترم شمردن خلوت خود و محفوظ دانستن حرمت خلوت دیگران.
۷- دنبال کردن علایق خود و تشویق دیگران.
۸- عمل کردن مطابق با آهنگ خود و پذیرفتن آهنگ اقدامات دیگران.
۹- خود بودن و اینکه اجازه بدهیم دیگران هم خودشان باشند.
۱۰- دوست داشتن خویش و عشق ورزی نسبت به دیگران.
اینها رو نوشتم چون نیاز به یک مرز رو احساس کردم.
درپایان امیدوارم که این عزیز من از کسی آسیب ندیده باشه. کسی بهش بدی نکرده باشه. کسی رنجش نداده باشه.
و خودش یک روز استاد بشه. و ما رو به سایتش دعوت کنه...

من اگر سوی تو بر می گردم
دست من خالی نیست
کاروانهای محبت با خویش، ارمغان آوردم
 به امید اینکه عزیز ما مهربانی رو پیشه کنه و باور کنه که می شه مهربان بود.

 

نظرات 31 + ارسال نظر
آوا جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 http://ava777.persianblog

وبلاگ خوبی دارین.سر می زنم.

سلام... باعث افتخار است... موفق باشید

جواد جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 16:40

فکر می کنم این دوست عزیز را من هم مثل شما خیلی خوب می شناسم .چهار سال است که حرمت می شکند توهین می کندنامهربان است و...
اولین روزهای آشنایی نامه محرمانه ای را با کمک یکی از دوستان دیگر برایش ارسال کردیم و در آن بقول معروف در وعظ و نصیحت را گشودیم. گمان می کردیم اگر طعم زیر یک سقف زندگی کردن را با تمام سختی هایش تجربه کند دیگر با رفتار کودکانه اش برای همیشه وداع خواهدکرد.امروز بعد از اینهمه سال دیگر پی برده ام که او بیمار ی است که نیاز به کمک دارد اما نه مثل خیلی های دیگر که حاضر نیستند رفتار زشتشان را بروز دهند و ترجیح می دهند ... بگذریم
من به نوبه خود از شما و حرمت استادیتان که تا امروز متواضعانه حرمت شکنی ایشان را تحمل کردید عذر می خواهم.دستتان را می بوسیم و حرمت استادیتان را ارج می نهیم.

حمید -ف جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 21:14

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش درآ - پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو
سلام دکتر جان
خسته نباشی
این چند بیت رو از عالیجناب مولونا تقدیم می کنم

... جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 22:52

بازم سلام
من در ابتدا میگم از لحن کلام این دوست عزیز خیلی راضی نیستم ولی با نوشته های خانم مهندس هم موافق نیستم
همه افراد رو نمیشه توی یه قالب ادبی قرار داد . هر فردی شخصیت های خاص خودشه داره و بر اساس اون رفتار میکنه و ثانیا این وبلاگها برای اینه که هر کسی خودش باشه نه اونی که مردم دوست دارن باشه .
البته خدائیش اگه همه به نصایح خانم مهندس عمل کنند عالی میشه چون هم دادگاهها و هم نیروی انتظامی ها کارشون کساد میشه و همه میرن بهشت.

طنزنویس شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:57 http://zabghar.blogfa.com

سلام!
اگر 15 مورد فرهیخته‌ی محترمه - به ویژه مورد 7 (قضاوت کردن و انتقاد کردن!) را در نظر بگیریم، باید بیش از نصف آثار ادبی خود را بیندازیم دور و بگوییم همه شان بی ادبی است!!

همانا گفته بودی آن شب هذیان
که هذیان گهگداری گوید انسان
یکی بشنید و گفتا چرت و پرت است!
مگو او را نمی فهمد، خرفت است!
اگرچه اندکی او بد زبان است
و لیکن نزد دکتر میهمان است
که گر گوید خلی، دیوانه هستی
تبسم کن، یقین فرزانه هستی!
چطور بود دکتر؟

سلام... طنز نویس ما که حرف نداره!

نهال شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:32 http://6mordad.blogfa.com

حرفهای ایشون کاملا متین ... اما خودمونیم شما که داشتین می خوندینش حس نکردین شبیه جزوه درسیه ؟ ... خب ... باید اعتراف کنم روی من که تاثیر خوبی نداشت چه برسه به اون بیچاره ای که باید با خوندن این حرفا ارشاد بشه و دیگه ... ۶- تهمت زدن و سرزنش کردن ۷- قضاوت کردن و انتقاد کردن ۸- بی ارزش کردن ۹- خیط کردن ۱۰- تهدید کردن ۱۱- لقب بد دادن و ... رو انجام نده !
کاملا مشخصه که آذر خانوم مغزشون مهندسیه !!!

من شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:23

سلام .. گاهی وقتا می شه کامنت ها مثل جوابای خودتون باشه !!

سلام... کامنت ها می تونه هرجوری باشه که شما می پسندین. من هم خوشحال می شم... موفق باشید

من شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:42

اجازه ؟ .. شما هم از انرژی زیاد و شلوغی و اینا خوشتون نمیاد؟ .. مثل خیلیا که به آدم می گن .. هیسسسسسسس بسه بابا !! :( .. شما از «من» دلخورید ؟ .. مشکوکید ؟ .. حوصله تون سر رفته ازش ؟ ..

محمد شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 http://www.lendehcity.blogfa.com

سلام استاد :
بی ادبی های نا آگاهانه این انسان نابخرد را خواندم ...وافسوس خوردم بر این قوم بی...

حمید حمیدیان شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:16 http://www.narvaan.blogsky.com

سلام آقای دکتر از این که می بینیم باز هم می نویسید خیلی خوشحالم راستی می خواهم یک مژده کودکانه هم به شما بدهم بازدید کننده های وبلاگ از مرز هزار تا گذشتند.
راستی شما تو بین این هزار بار بازدید چند بار افتخار دادیدو سر زدید؟
یک راستی دیگه! من هنوز هم می خواهم خدمتتون برسم هر زمان که شما فرمودید

[ بدون نام ] شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:04 http://mohammadzarei.blogfa.com

خبر یعنی سفر تا اوج هستی وداع از خویش و ترک هستی
خبر باید حدیث روز باشد
جهان افروز و ظلمت سوز باشد

خبر یعنی روایتهای خونرنگ
زمردهای به خون غلتیده درجنگ

ز شش عنصر خبر نیرو بگیرد
شود مقبول و رنگ و رو پذیرد

کجا و کی ، چه کس، آنگه چگونه؟
چرا و چند با ذکر نمونه

خبر باید بود کوتاه و ساده
صریح و دلنشین و بی افاده

کلام نیک را معیار باشد
به دور از حشو و از تکرار باشد

که چون خواننده ای آن را بخواند
زفهم معنی اش حیران نماند

خبر باید که خار از پا درآرد
نه خاری در ره مردم گذارد

خبر خونی است جاری دررگ روح
چو مرهم راحت دلهای مجروح

خبر چون قامت همت کند راست
نه ازچپ می کند پروانه از راست

خبر گر غیر ازین باشد خبرنیست
به جز اسباب رنج ودردسر نیست

شاگرد شما شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:26

درد انسان متعالی تنهایی و عشق است .
زنده یاد دکتر علی شریعتی

افسانه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 http://www.afsanei.blogfa.com

سلام استاد عزیز ،خسته نباشید .
خیلی وقته که ندیدمتون.به وبلاگتون هم سر نزدم.
راستی اون قضیه ی ما که خودتون هم در جریان بودید به همون دلایل داره منتفی میشه.
فعلا که ما در بحران روحی شدیدی به سر می بریم...
برام دعا کنید ،خیلی احتیاج دارم...
سالم و سبز باشید...
خیلی دلم براتون تنگ شده .

سلام افسانه خانوم
از این مطلبی که گفتی عمیقا متاسفم... ان شاالله که اینطور نشود... ای کاش از دست من کاری بر بیاید... به نامزد گل ات هم سلام برسون... آرزو می کنم که همه چیز به خیر و خوبی تمام شود.

مرجان یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 23:40 http://2bareh.com

سلام استاد کاش اون پیغام رو هم می ذاشتین.در ضمن به وبلاگ درویشی ما هم سر بزنین...

سلام مرجان خانوم... متوجه منظورت نشدم... کدوم پیغام؟ توضیح بدین لطفا... ضمنا من همیشه وبلاگ شما را می خوانم... با افتخار.

مرجان دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 http://2bareh.com

استاد سلام و صبح به خیر. لطفا اینو منتشر نکنین... من در رشته مقاله و یادداشت در نخستین جشنواره میراث فرهنگی شایسته تقدیر شدم و لوح تقدیر گرفتم!

سلام مرجان خانوم
تبریک می گم دختر نازنین دانشکده... این باعث افتخار و خوشحالی همه ما هست. می دانم که شایستگی های شما بیشتر از اینهاست و ان شالله در آینده خبرهای خوشحال کننده بیشتری از شما بشنوم... سرفراز و بالنده باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:52

خواستم بگم این افاضات سرکار خانم مهندس؟ آذر؟ ب؟ که از نظر شما سخنان عالمانه است،‌فقط استفراغ مطالعه سطحی چند تا کتاب روانشناسیه . فقط باید دید که ایشون از این افاضات چه منافعی می برن !‌ بعد هم مطمئن هستن که به حریمها و حقوق دور اطرافینشون هیچ تعدی نکردن؟

سلام... همانطور که در نظر قبلی شما هم نوشتم آزادی بیان، حق همه است حتی آنها که قدرش را نمی دانند، حریم مقدس آن را رعایت نمی کنند و حرمت انسانی برای دیگران قائل نیستند... ای کاش اینجا، به کس دیگری اهانت نمی کردید... به هرحال اظهار نظر شما برای من اینقدر ارزش دارد که عینا درج شود... آرزوی من شادابی، خوشنودی و آرامش شماست

مرجان دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:28 http://2bareh.com

بله استاد حق با شماست... من اون کامنت گستاخانه رو دیدم

سلام مرجان... فقط منظورم این بود که اینجا هیچ کامنتی تا کنون حذف نشده است. امیدوارم هیچگاه هم این اتفاق نیافتد

[ بدون نام ] دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:24

اول سلام.دوم باید بگویم جواد اقا من اصلا شما را نمی شناسم.بیخودی به مردم تهمت نزنید.ان شخصی که در ذهن شماست من نیستم.سوم باید ضمن سپاس از خانم مهندس از ایشان سوال کنم که شما خودتان کاملا به این جملاتی که رونوشت کرده اید اعتقاد دارید و به ان عمل می کنید؟قصدم بهیچ عنوان تهمت به شما نیست.زیادی شلوغ بازی در اوردید.اگر چند جمله از خودتان گفته بودید خیلی بیشتر به دل می نشست.و اما چهارم اینکه اگر من از کلمه دیوانه برای دکتر استفاده کردم دیوانه به عنوان روانی و یا مجنون نبود.صرفا نظرم را گفتم و خیلی خودمانی ایشان را دیوانه خطاب کردم حتی اگر ایشان پدرم هم بودند با همین عنوان انتقاد می کردم.اگر کسی نظرش را شفاف بگوید باید مورد مواخذه قرار بگیرد و مثل بعضی از افراد مانند ؛جواد؛که حتی فامیلش را هم نمی دانم برای گرفتن لابد نمره شروع به پاچه خواری کند.از نظر من خیلی از مطالب چرندیات است.و چرندیات هم در ادبیات فارسی جایگاه خاص خود را دارد.اسم خودم را هم نمی نویسم تا کسانی مانند جواد با حدس و گمان های بیخود گناه شروع به توهین به افرادی کند که حتی روحشان هم از این مبحث خبر ندارد و گناهانشان شسته شود.لابد می فرمایید من دیوانه ام.لطف می فرمایید با چنین عنوانی مر صدا کنید.فکر نکنم به کسی آزار رسانده باشم.پس یک دیوانه بی ازار هستم.

سلام و ابراز خوشحالی از اینکه نظر خود را می نویسید... به نظر من آزادی بیان حق همه است حتی آنها که حریم مقدس آن را رعایت نکنند... با اینحال هر طور دلتان می خواهد بنویسید. آرزوی من این است که اینجا همه احساس راحت و خوبی داشته باشند. بنابراین نوشته های شما عینا درج می شود هرچند هیچ دلیلی برای ترس و هراس شما از ذکر نام تان وجود ندارد... به هرحال اختیار با شما و قضاوت با خوانندگان مطالبتان است.
شاد و خوش حال باشید

لطیف دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 19:15

سلام استاد. مدت زیادی بود اینجا سر نزده بودم. دیگه کم پیدا شدین؟ ما هم سخت نیازمند استراحت و مرخصی در این فصل بهار هستیم. تو فصل بهار با آرامش کار کردن واقعا چه لذتی داره . الان فکرتون زیاد که مشغول نیست؟ مثله اون موقع. بازم می بینیم که یه نفر داره از پشت دیوار حرف میزنه؟ میگن یه ضرب المثلی هست که میگه جواب این افراد سکوته. هر جا هستین خوش بگذره.

سلام لطیف... غیبت تو که طولانی می شه من دلم می گیره پسر...
اما کسی که از پشت دیوار حرف می زند بسیار دوست داشتنی تر از کسی است که از پشت خنجر می زند... وقتی حرف دلش را - هرچه که باشد- می زند، نشان می دهد که دوست دارد حرف او را بشنویم... پس انسانی تر این است که ما هم با او حرف بزنیم. باور کنید هیچ احساس بدی نسبت به این فرد پشت دیوار ندارم... ایمان دارم که وقتی احساس کند، بنده آنقدرها هم که او فکر می کند غول خطرناکی نیستم... دوست بودن را ترجیح می دهد و این دستاورد بزرگی برای هر دوی ماست... نشاندن دوستی به جای دشمنی... وبلاگ اگر خوب است برای همین است که دو طرفه است و گرنه تریبون یکطرفه که در این کشور زیاد است... برای دوستی ها دعا کنیم به جای تقویت دشمنی

رویا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:12

سلام به استادی که توفیق حضور بر سر کلاس هایش را نیافتم از اینکه استعفا دادید خشحالم واز اینکه دانشکده خبر شما را از دست داد ناراحت .
اما ویدانم هر جا که هستید آنجا با داشتن شما موفق است وشما هر روز در حال پیشرفت
یا علی

مرجان سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 http://2bareh.com

من واستون دوباره پیغام گذاشته بودم که اون کامنت رو دیدم...کامنت گستاخانه !

جواد سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:54

xعزیز!
تمایل نداشتم به آنچه در خصوص من نوشته ای با پادزهری به مثال این کامنت پاسخ دهم. گمان می کنم بودن یا نبودنت آنقدر مهم نیست که خودت تصورش را داری .شما که حتی نمی توانی در وام گیری از واژه های سخیف وجه تعدیل را رعایت کنی و بی مهابا با اطلاق دیگری به پاچه خواری! تهمت حرام شده به ما را برای خود حلال کرده ای لابد می دانی که آنکه قرار است در خصوص مطالب سپیدار و یا هر سپیداری قضاوت کند افکار عمومی جمعی است نه سلایق شخصی که طبعا برخاسته از خصومت امثال تو است.چشمهای دلت را با عطر محبت به دیگران شستشو بده. اینها نزدیک به همان تعابیری است که همان روزها در آن نامه برایت نوشتم و تو امروز فقط به واسطه سلطه غرورت آنرا کتمان می کنی !
امیدوارم روز بیداری ات نزدیک باشد.امیدوارم

افسانه سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 http://www.afsanei.blogfa.com

سلام استاد عزیز
ممنون از لطف و ابراز ناراحتی تون.
فعلا که قضیه منتفیه.
مازیار که اصلا خوب نیست منم که...
موندیم چه کار کنیم.
برامون دعا کنید.
به امید دیدار.

محمد زارعی سهامیه سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:10 http://mohammadzarei.blogfa.com

سلام
خوشحال می شوم نامه وبلاگ من هم جز پیونده لینکاتون که دانشجوها هستند اضافه کنید
نامه وبلاگ من در وبلاگ اساتید ارتباطا ت به اسم :دانشجوی ارتباطات

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 23:26

استاد محترم
درپی انتشار نظر من - دوستان بسیاری اظهار نظر کردند که جای بسی خوشحالی است . اما ذکر چند نکته جهت رفع بعضی از برداشت های اشتباه ضروری به نظر می رسد .
زخم زبان یا آزار کلامی یکی از مخربترین عواملی است که باعث آسیب در روابط اجتماعی می شود .
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس

آزار کلامی ابزایست در دست اقتدار گرایان وخشونت طلبان که به آزادی اعتقاد ندارند .
هر چه بار فرهنگی انسانها غنی تر می شود بیشتر در برابر آزار کلامی مقاومت می کنند .
سرکوبگران و خشونت طلبان تنها به وسیله نیروی فیزیکی به کار خود مشغول نیستند . بلکه با رواج آزار کلامی در قالب فرهنگ - دست به سرکوب روانی می زنند . با شناخت عوامل آن از طریق مبارزه با آزار کلامی در راه احقاق حقوق فردی و اجتماعی - در راه آزادی گام برداریم .
ازادی با مسئولیت مفهوم پیدا می کند .
آزادی با فحاشی و بی احترامی مغایریت دارد . آزادی یعنی عشق یعنی احترام هنگام تبادل اندیشه .
همانطور که طنز نویس عزیز مطرح می کند :
نقد و قضاوت در باره آثار ادبی - اجتماعی -و... از اصول اولیه رشد و تکامل فرهنگ می باشد . البته قضاوت درباره انسانها با تجریه و تحلیل آثار هنری دو مقوله متفاوت می باشد.
دوست عزیز .... مطرح کردند که همه افراد رو توی یه قالب ادبی نمی توان قرارداد . قطعا این درد را نمی توان با خط کش ادب اندازه گیری کرد . منهم خط کش بدست نیستم .
دردیست غیر مردن کارن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن !
اینکه انسانها اندیشه های متناوت دارند خود باعث زیبائی دنیا شده . فکر کنید اگر همه نقاشان اگر پیکاسو یا رامبراند بودند چقدر دنیا وحشتناک می شد . زیبائی هنر از تفاوت هنرمندان نشات می گیرد . مهم پیکاسو یا ... نیست مهم خلاق بودن است . در وب لاگ شما هم اگر همه یک نوع تنفکر داشته باشیم دیگر نیازی به گفتگو نبود . و دنیا چقدر خسته کننده !
اما خلاق بودن مهم است . اینکه بگوئیم همه بد است مهم نیست . اینکه بگوتیم چگونه مهم است .

بله کسی منکر تیپ های مختلف شخصیتی نیست . دانشمند روسی بنام گورجیف پی برد که انسانها ۹ تیپ شخصیتی مختلف دارند .
۱- کمال گرا ۲- مهر طلب یا مهربان ۳- موفقیت جو ۴- آرتیست ۵- فکور ۶- وفاجو وفاخو ۷- خوش بین و خوش باش ۸- رئیس و رهبر ۹- صلح جو و صلح طلب
در هیچ یک از تیپ های شخصیتی تیپ خشونت طلب نمی بینیم . خشونت طلبی جزء تیپ های شخصیتی نیست بلکه جزء اختلالات شخصیتی می باشد .

گفتگو با عزیز ی که پدر خود را نیز ممکن است دیوانه خطاب کند بهانه ای بود برای دوستی بیشتر و تحاطی افکار و اندیشه .
عصر سهراب کشی (پدر سالاری ) تمام شده اما بهتر که پدر کش هم نباشیم .
قطعا مطالبی را که من عنوان کردم برای دوستانی که به تیتر ها توجه می کنند بسیار خسته کننده است و برای همین به دنبال منافع من می گردند . حتما منهم قرار است از شما نمره بگیرم .؟؟واقعا جوانان خیلی خسته و عجول بنظر می رسن .
آیا بعنوان یک زن - شناخت راههای خشونت بی اهمیت می باشد . ؟ آیا از جوانان که بیش از ۵۰ درصد جامعه ما را تشکیل می دهند نیابد انتظار داشت که در جهت ارتقاء سطح فرهنگی و خشونت زدائی کوشش و دقت بیشتری بخرج دهند .
برگردیم سر اصل مطلب
در سرتاسر دنیا معمولا آزار کلامی در پشت درب های بسته انجام می شود .
مواظب باشیم که در خانه با همسر - فرزند - همسفر خود پرخاشگر و ازار گر نباشیم ۰
مواظب باشیم در وب لاگ که محلی است برای باز شدن دریچه های متفاوت فکری است با یکدیگر مهربان باشیم .و سعی کنیم از واژه ها بهتر استفاده کنیم .
کسی قصد ارشاد کردن و نصیحت کردن نداره . اما غیر از تخلیه انقلابی اندیشه ( استفراغ ) راههای دیگری هم برای مطرح شدن هست؟ بنظر من آره - یک وب لاگ بزن و به زمین و زمون هم همون کاری رو بکن که شایستگی اش رو داری !!!
بله بوسه بزن . به خاکت بوسه بزن . دنیا در دستان توست . دنیا به تو متعلق است . چرا که تو عزیز ایرانی .
به یاد دوست عزیزم :
باز کن پنجره را در بگشا
که بهاران آمد
که پرستو پر می شوید در چشمه نور
که قناری می خواند آواز غرور
.......
من پس از رفتنها رفتنها سوی تو باز آمده ام
من صدا می زنم آی
باز کن پنجره را
پنجره را می بندی !







[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:58

اقای محمد حسن جعفری

ایا قضیه رناک یکی از همان مسایلی است که اقای خادم به صلاح شما نمیداند فاش کند؟

من یا ان دختر بدبخت زر... افشا خواهیم کرد.

72 ساعت فرصت میدهم یا وبلاگت را جمع کن یا کاری خواهیم کرد که سر بلند نکنی

این کامنت!! هم برا انبساط خاطر خوانندگان سپیدار!
نه مثل این که قضیه داره شیرین می شه... باید منتظر بخش تفریحات سپیدار هم باشیم...!!

حمید- ف پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 23:30


استاد عزیز سلام
این آزادی نیست که اجازه میدهید هر پارازیتی رو خط بیاید !
باید سیگنال های رو که در گفتگوی سالم - اختلال ایجاد می کنند - فیلتر کرد .اینها ماهیگیرانی هستند که فقط در آب گل آلود ماهی می گیرند .جریانات انحرافی هستند که کاری بجز تفرقه و دشمنی در سر ندارند .

سلام آقا مهندس نازنین
نظر شما درست است ولی نگاهم این است که یکبار اجازه دهیم خوانندگان هرچه می خواهد دل تنگشان بگویند چون خوشبختانه همه حرف های حساب و بی حساب به بنده ختم می شود... منتهی چیزی که واقعا ناراحت ام می کند، توهین هایی است که بعضا به دوستان دیگر می شود. برای همین امشب برای اولین بار توهینی را که به خواهر عزیز بنده و همسر بزرگوار شما، خانم مهندس آذر ب. شده بود، حذف کردم... یعنی بنده هم لاجرم به جمع سانسورچی ها پیوستم! با این حال عهد کرده ام هرچه را که درباره خودم بگویند درج کنم... دلیلش هم روشن است... آن را که حساب پاک است...
به هرحال از تذکر شما که می دانم چقدر دوست صبور و کم حرفی هستید، سپاسگزارم.
سرفراز باشید

برویز مصلی نزاد جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:19


• آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می
توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را
تصاحب خواهد کرد

آموخته ام که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم

آموخته ام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید

آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته م

آموخته ام که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم

آموخته ام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید

آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته

آموخته ام که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم

آموخته ام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می

آموخته ام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال
• بالا رفتن از کوه هستید

آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد

آموخته ام که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم

[ بدون نام ] جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:58

جواد آقایی که من اصلا نمی شناسمتون بیخود به مردم تهمت نزنید...اون کسی که شما گیر سه پیچ دادین و دارید خاطرات گذشته را براش زنده می کنید با عرض معذرت و پوزش ببخشید بنده نیستم...و هیچ تمایلی هم به هم صحبتی با شما ندارم...اینجا هم من برای دکتر کامنت گذاشتم نه برای امثال شما....

دیوانه بی آزار جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:14

دکتر جان اسم من از این به بعد دیوانه بی ازار است...همونی که جواد آقا اشتباهی به دوستشان تهمت می زنند. راستی آقا یا خانم محترم اینجا جای تصفیه حساب های شخصی نیست.

سلام... هیچ بدی ای در وجود شما ندیدم... دوست تان دارم... شاد باشید و بالنده

سید امید عرب دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:13 http://www.omidarab.blogfa.com

سلام
مدتهاست که فرصت نکرده بودم به شما سر بزنم.اما قربون اسم خودم برم که همه بهش نیاز دارند علاوه بر اینکه در خط پایانی مطلب خانم دکتر هم آمده بود :"به امید اینکه عزیز ما مهربانی رو پیشه کنه و باور کنه که می شه مهربان بود." امیدوارم آنها هم سر عقل بیایند.
راستی دکتر خاطرتون هست سال ۴۰-۴۱ یک سی دی به شما دادم که قرار شد به من بر گردونید؟ اگر لطف کنید و اونو سهشنبه بیارید ممنونتون میشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد